گنجور

 
هلالی جغتایی

بلبل بباغ و جغد بویرانه ساخته

هر کس بقدر همت خود خانه ساخته

بازم فسون چشم تو افسانه ساخته

عقل از سرم ربوده و دیوانه ساخته

یارب، چرا شدست رقیب آشنای تو؟

وز من ترا ز بهر چه بیگانه ساخته؟

از ما شنو حکایت ما، پیش ازان که خلق

گویند با تو: یک بیک افسانه ساخته

پیمانه ای بیار و بما ده، که بعد ازین

دوران ز خاک ما و تو پیمانه ساخته

خرسند شد هلالی مسکین بخال او

که مزرع جهان بهمین دانه ساخته