گنجور

 
هلالی جغتایی

هر شبی گویم که: فردا ترک این سودا کنم

باز چون فردا شود امروز را فردا کنم

چون مرا سودایت از روز نخستین در سرست

پس همان بهتر که آخر سر درین سودا کنم

ای خوشا! کز بیخودیها سر نهم بر پای او

بعد از آن از شرم نتوانم که سر بالا کنم

ای که میگویی: دل گم گشته خود را بجوی

من که خود گم گشته ام او را کجا پیدا کنم؟

بس که خوارم، از سگانت شرم می آید مرا

چند خود را در میان مردمان رسوا کنم؟

من کیم تا از غلامان تو گویم خویش را؟

من چه سگ باشم که در خیل سگانت جا کنم؟

عاشق مستم، هلالی، مجلس رندان کجاست؟

تا دل و جان را فدای ساقی زیبا کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

کی بود یارب که رو در یثرب و بطحا کنم

گه به مکه منزل و گه در مدینه جا کنم

بر کنار زمزم از دل برکشم یک زمزمه

وز دو چشم خون فشان آن چشمه را دریا کنم

صد هزاران دی درین سودا مرا امروز گشت

[...]

محتشم کاشانی

من نه مجنونم که خواهم روی در صحرا کنم

خویش را مشهور سازم یار را رسوا کنم

تا توانم سوخت پنهان کافرم گر آشکار

خویش را پروانهٔ آن شمع بی‌پروا کنم

گر دهندم جا بگوی او نه جان خوش دلیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
فصیحی هروی

کو جنونی تا خرد را طعمه سودا کنم

عقل را دیوانه سازم عشق را رسوا کنم

چون وفا زین دوستان ده زبان گیرم کنار

چون مروت در پس زانوی عزلت جا کنم

خوی دل گیرم طلاق بستر راحت دهم

[...]

کلیم

باده کو تا موج سان رقص از همه اعضا کنم

چون حباب از فرق دستار یقین را وا کنم

خار بی گل، دود بی آتش بمن قسمت رسد

خواه گلشن خواه گلخن هر کجا مأوا کنم

پای سیرم نیست اما سیل اشکم داده اند

[...]

صائب تبریزی

رشته امید را تا چند پیوندم به خلق

تا به کی شیرازه بال و پر عنقا کنم

می ربایندش ز دست یکدگر خوبان چوگل

من دل گم گشته خودرا کجا کنم

با چنین کامی که از تلخی سخن رامی گزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه