غمی، کز درد عشقت، بر دل ناشاد میآید
اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد میآید
دلم، روزی که طرح عشق میانداخت، دانستم
که: گر سازم بنای صبر بی بنیاد میآید
نمیدانم چه بیرحمیست آن سلطان خوبان را
که هرگه داد خواهم بر سر بیداد میآید
رقیبا، گر ترا اندیشه ما نیست معذوری
کجا بیدرد را از دردمندان یاد میآید؟
طفیل بندگان، من هم قبول افتادهام، گویا
که از هر جانب آواز مبارک باد میآید
عجب خاک فرحناکست کوی میفروشان را!
که هرکس میرود غمگین، همان دم شاد میآید
چه نسبت با رقیب سنگدل مسکین هلالی را؟
نمیآید ز خسرو آنچه از فرهاد میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا باز از طریق ساقی خود یاد میآید
غم دیرینه بازم در دل ناشاد میآید
از این سو میرسد هجرش کشیده تیغ در کشتن
وز آن سو بختم از بهر مبارکباد میآید
بسوز، ای عاشق خسته که آن بیمهر میآید
[...]
فراوشم شود چندان کز او بیداد میآید
ولی فریاد از آن ساعت که یکیک یاد میآید
ملامت بین که هر سنگی که جست از تیشهٔ فرهاد
هوا میگیرد و هم بر سر فرهاد میآید
نه تنها آشنا، بیگانه را هم میخراشد دل
[...]
چو غافل از اجل صیدی سوی صیاد میآید
نخستین رفتن خویشم در آن کو یاد میآید
من پا بسته روز وعدهات آن مضطرب صیدم
که خود را میکشم در قید تا صیاد میآید
اگر دیگر مخاطب نیستم پیشش چرا قاصد
[...]
ز شهر دل به گوشم هر نفس فریاد می آید
که اینک لشگر غم خوش به استعداد می آید
اگر شیرین عنان را گرم سازد، بنگرد خسرو
که گلگون جانب او ، یا بر فرهاد می آید
دلم در دام آن صیاد مستغنی است و می ترسم
[...]
مرا از غفلت خود بر سر این بیداد میآید
نباشد صید اگر غافل چه از صیاد میآید؟
به کوشش نیست دولت، پا به دامان توکل کش
که سرو از خاک بیرون با دل آزاد میآید
دل بیصبر خواهد توتیا کرد استخوانش را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.