هست آرزوی کشتن آن تند خو مرا
گر او نکشت، می کشد این آرزو مرا
جان من از جدایی آن مه بلب رسید
ای وای! گر فلک نرساند باو مرا
با ذوق جستجوی تو آسوده خاطرم
آسودگی مباد ازین جستجو مرا
ننگست عاشقان جهان را ز نام من
عاشق مگوی، هر چه توانی بگو مرا
گفتی که: آبروی هلالی سرشک اوست
رسوای خلق میکند این آب رو مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از درد فراق و آرزوی کشتن عشق پرشور خود صحبت میکند. او از جدایی معشوقش ناله میکند و به آرزوی خود اشاره دارد که اگر معشوق نتواند او را بکشد، این آرزو او را خواهد کشت. شاعر در جستجوی معشوق خود احساس آرامش میکند اما از این جستجو نمیخواهد که آرامش خود را از دست بدهد. او نیز با اشاره به ننگ و رسوایی عاشقان از نام خود، به عواقب عشق و حواشی آن پرداخته و در نهایت به نقش درد و اشک در عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آرزویم این است که آن فرد تندخو را از میان بردارم، اما اگر او مرا نکشد، این آرزو خواهد بود که مرا نابود کند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری آن معشوق به شدت در عذاب است. ای کاش که سرنوشت مرا به او برساند.
هوش مصنوعی: دل خوشی من در جستجوی تو است و نمیخواهم از این جستجو آرامش داشته باشم.
هوش مصنوعی: عاشقان دنیا از نام من شرمندهاند، لذا هر چه میخواهی درباره من بگو، فقط مرا عاشق نخوان.
هوش مصنوعی: تو گفتی که آبروی هلالی (ماه) در اشک اوست، اما این آب (آبرو) باعث رسوایی من در چشم مردم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دارد زبون بتیغ زبان طعنه گو مرا
بستان بخیر ای اجل از دست او مرا
یا رب چه کینه داشت بمن دشمنی که او
شد رهنمون بدیدن آن کینه جو مرا
از بخت شور و تلخی عمرم خبر نداشت
[...]
جان بر لب و ز یار هزار آرزو مرا
بگذار ای طبیب زمانی باو مرا
زین تب چنان ره نفسم تنگ شد که هیچ
جز آب تیغ او نرود در گلو مرا
آن بلبلم که جلوهٔ آتش گل من است
[...]
از کار رفته دست چو دست سبو مرا
ریزند می چو شیشه مگر در گلو مرا
کی می رسید چاک گریبان به دامنم؟
گر می رسید دست به دامان او مرا
رنگین تر از سرشک بود گفتگوی من
[...]
ناگفته ماند صد سخن آرزو مرا
لب بسته ناامیدی ازین گفتگو مرا
در چشم خلق بس که مرا خوار کردهای
نشناسد آب روی، کس از آب جو مرا
دور از تو کار خنجر الماس میکند
[...]
مشت خسم، ولی چو نشینم به آن بهار
گلدسته می کند اثر رنگ و بو مرا
صد ره گر از خمار بیفتم به پای خم
یک دستگیر نیست به غیر از سبو مرا
نی شمع پی به گریه من می برد، نه ابر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.