بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست
شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالیست!
هرگزت نیست بر احوال غریبان رحمی
ما غریبیم و تو بی رحم، غریب احوالیست!
گر فتد مردم چشمم برخت، روی مپوش
تو همان گیر که: بر روی تو این هم خالیست
بر لب چشمه نوشین تو آن سبزه خط
شکرستان ترا طوطی فارغ بالیست
می روی تند که: باز آیم و زارت بکشم
این نه تندیست، که در کشتن من اهمالیست
قرعه بندگی خویش بنامم زده ای
این سعادت عجبست! این چه مبارک فالیست!
ماه من سوی هلالی نظری کرد و گذشت
کوکب طالع او را نظر اقبالیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی غم و جدایی عاشق از معشوقش است. گوینده احساس میکند که هر روز بیمعناتر از روز قبل است و شبها به سختی میگذرانند. او از بیرحمی معشوق و نادیده گرفتن حال غریبان ناله میکند. عشقش را مانند چشمهای شیرین توصیف میکند که در آن سبزهای زیبا وجود دارد، اما خود را در غم و تنهایی میبیند. همچنین به تندی معشوق اشاره میکند که در حال رفتن است و او احساس میکند که این تندی در نهایت به کشتن او منجر خواهد شد. در انتها، به تقدیر و سرنوشت نیز اشاره میکند و از خوش شانسیها و بد شانسیهای زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: بدون تو، هر روز برای من مانند روزی پر از دلتنگی و هر شب مثل سالها به طول میکشد. این روزها و شبها چقدر سخت و دردآور است!
هوش مصنوعی: هرگز نسبت به وضع و حال بیگانگان احساس رحمت و لطف نداشتی. ما که بیگانهایم و تو هم نسبت به ما بیرحم هستی، به حالمان غریب و ناآشناست!
هوش مصنوعی: اگر نگاه مردم به تو بیفتد، چهرهات را پنهان نکن؛ زیرا بر روی تو هیچ چیز خالی نیست.
هوش مصنوعی: در کنار چشمهی شیرین تو، آن سبزهای که نشان از زیبایی و شیرینی دارد، مانند طوطیای است که آزاد و بیخیال به پرواز درآمده است.
هوش مصنوعی: تو به سرعت میروی و میگویی که دوباره برمیگردم و تو را میکشم. اما این سرعت تو نیست، بلکه این نشاندهندهی بیتوجهی تو به کشتن من است.
هوش مصنوعی: تقدیر بندگی خود را با نام تو رقم زدهام. این سعادت عجبی است! چه فال خوشی است!
هوش مصنوعی: ماه من به هلالی نگاهی انداخت و به سرعت گذشت. ستاره خوشبختی او به شکل مثبتی دیده میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
حالِ هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
مردم دیده ز لطفِ رخِ او در رخِ او
عکس خود دید، گمان برد که مشکین خالیست
میچکد شیر هنوز از لبِ همچون شکرش
[...]
در دلم تیرگی از فرقت مشکینخالیست
که ازو هر نفسم آمده مشکل خالیست
مرغ دل کش نبود بال به سوی تو پرد
چه عجب از غم این دلشده فارغ بالیست
دود اندوه ملامت دل پر خون مرا
[...]
نه دمکراسی داشته و نه سوسیالیست
دو گروهند ولی مقصدشان بس عالیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.