یار وداع می کند، تاب وداع یار کو؟
وعده وصل می دهد، طاقت انتظار کو؟
نسبت روی خوب او با مه و مهر چون کنم؟
عارض مهر و ماه را طره مشکبار کو؟
یار نو و بهار نو باعث مجلسست و می
ساغر لاله گون کجا؟ ساقی گل عذار کو؟
وه! که بر آستان تو گشت رقیب معتبر
پیش سگ درت مرا این قدر اعتبار کو؟
طبع هلالی، از جهان، سوی عدم کشد ولی
رفت بباد نیستی، خوشتر ازین دیار کو؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به درد فراق یار و انتظار ملاقات او میپردازد. او از سختی وداع و وعدههای وصال میگوید و به زیبایی یار، که با ماه و مهر مقایسه میشود، اشاره دارد. همچنین به شوق برگزاری مجلس و نوشیدن شراب از دست ساقی میپردازد. در ادامه، احساس حسرتش از وجود رقیب و بیاعتباریاش در پیش یار را بیان میکند و در نهایت، نگاه خود را به دنیای فانی و عدم میدوزد و آرزوی دیاری بهتر را دارد.
هوش مصنوعی: دوست از من جدا میشود، اما من چطور میتوانم این جدایی را تحمل کنم؟ او وعده دیدار میدهد، اما من چطور میتوانم این انتظار طولانی را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم زیبایی چهرهاش را با زیبایی مه و خورشید مقایسه کنم؟ در حالی که موهای سیاهش را نمیتوان با چهرهی مه و ماه مقایسه کرد؟
هوش مصنوعی: محبوب تازه و بهار جدید موجب شادابی و خوشی در جمع ماست، اما کجا میتوانیم میگسار خوش سیمای خود را پیدا کنیم؟
هوش مصنوعی: آه! که چقدر برای رقیب تو احترام و اعتبار قائل شدهاند که حتی قبل از سگ درگاهت به او ارادت میورزند؛ ولی من که به تو عشق میورزم، هیچ اعتباری ندارم.
هوش مصنوعی: وجود هلالی، به سمت عدم و نابودی میرود، اما رفتن به بادی از عدم و نیستی، برایش بهتر از این دنیای مادی است. کجا میتواند همچون این دنیا باشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادِ بهار می وزد بادۀ خوش گوار کو
بویِ بنفشه می دَمَد ساقیِ گل عذار کو
پردۀ نام و ننگِ من در سرِ بانگِ چنگ شد
تا رگِ چنگ برکشد مطربِ پرده دار کو
تنگ و سبویِ باز بین دیگِ سه پایه واطلب
[...]
گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو
باد بهار میوزد باده خوشگوار کو
هر گل نو ز گلرخی یاد همیکند ولی
گوش سخنشنو کجا دیده اعتبار کو
مجلس بزم عیش را غالیه مراد نیست
[...]
مژده وصل میرسد در دل من قرار کو!؟
هم نفسم به ناله بیخودی اختیار کو؟!
دفع جنون عشق را خواهیم ای حکیم عقل
تا بکشی به سلسله حلقه زلف یار کو؟!
گفتمی ار غمی رسد دست بگیردم خرد
[...]
همنفسی به جان خرم قافله تتار کو؟
مردی ازان زمین کجا؟ گردی ازان دیار کو؟
جادوی او به خواب خوش غارت صبر می کند
گریه شب رو مرا شورش کارزار کو؟
فایده ای نمی دهد داروی تلخ ناصحان
[...]
من نه حریف وعده ام طاقت انتظار کو؟
تا به اجل سپارمش جان امیدوار کو؟
می رسی ای صبا اگر از سرکوی یار من
بویی از آن چمن چه شد، برگی از آن بهار کو؟
در صف منکران کنم دعوی عشق و زنده ام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.