عید شد، بخرام، تا مدهوش و حیرانت شوم
خنجر عاشق کشی برکش، که قربانت شوم
قتل عاشق را مناسب نیست شمشیر اجل
سوی من بین تا هلاک تیر مژگانت شوم
شد تن خاکی غبار و بر سر راهت نشست
عزم جولان کن! که خیزم، خاک میدانت شوم
جلوه ای بنما و جولان ده سمند ناز را
تا خراب جلوه و مدهوش جولانت شوم
مدتی شد سرفراز بزم وصلت بوده ام
بعد ازین مگذار تا پامال هجرانت شوم
گوشه چشمی، که دل را جمع سازم اندکی
تا بکی آشفته زلف پریشانت شوم؟
چون هلالی سنگ طفلان می خورم در کوی تو
من سگ کویم، چه حد آنکه مهمانت شوم؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در رکابت میدوم تا گوی چوگانت شوم
از برایت میکشم خود را که قربانت شوم
بر سر راهت چو خاک افتادهام یکره بران
بر سر ما تا غبار نعل یکرانت شوم
آخر ای ماه جهان تابم چه کم گردد ز تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.