گر دعای دردمندان مستجابست، ای حبیب
از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب
درد بیماری و اندوه غریبی مشکلست
وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب!
سر ببالینم ز درد هجر، نزدیک آمدست
کز سر بالین من شرمنده برخیزد طبیب
دیگران دارند هر یک صد امید از خوان وصل
من ز درد بی نصیبی چند باشم بی نصیب؟
ای صبا، جهدی کن و بگشا نقاب غنچه را
تا کی از دیدار گل محروم باشد عندلیب؟
زان دهان کام منست و هست پنهان زیر لب
چشم میدارم که کام من برآید عنقریب
چون هلالی بی مه رویت ز جان سیر آمدم
کس مباد از خوان وصل ماهرویان بی نصیب!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج خود سخن میگوید و بیان میکند که اگر دعاها تنها برای دردها مستجاب میشوند، او نمیخواهد چیزی جز مرگ رقیبش را از خدا بخواهد. او به شدت احساس تنهایی و بیماری میکند و حسرت دیدار محبوب را به دل دارد. شاعر در محنت خود به دیگران اشاره میکند که هر یک امیدی از وصال دارند، اما او که بینصیب است، غم بیشتری را تجربه میکند. در نهایت، شاعر درخواست میکند تا طلوع عشق و دیدار محبوبش به او اجازه دهد تا از این رنجها رهایی یابد.
هوش مصنوعی: اگر دعای بیمارانی که در درد و رنج هستند، مورد اجابت قرار بگیرد، ای دوست، از خدا هیچ چیزی جز مرگ رقیب را نخواهم خواست.
هوش مصنوعی: درد بیماری و غم تنهایی واقعاً سخت و طاقتفرساست. فردی که هم بیمار است و هم تنهایی را تجربه میکند، در وضعیتی بسیار دشوار قرار دارد.
هوش مصنوعی: با درد دوری، سرم را روی بالشم گذاشتهام و نزدیک است که دکتر از کنار من برخیزد و شرمنده شود.
هوش مصنوعی: دیگران هر کدام به امیدهایی از وصال و نزدیکی با من دل میسپارند، اما من به خاطر دوری و محرومیت از آن، نمیدانم چند بار باید از این بینصیبی رنج ببرم.
هوش مصنوعی: ای نسیم، تلاش کن و پرده غنچه را کنار بزن تا چه زمانی بلبل از دیدار گل محروم بماند؟
هوش مصنوعی: از آن دهان که لذتهای من در آن نهفته است، با وجود اینکه بهطور مخفیانه زیر لب چیزی میگویم، چشم به راه هستم که به زودی آرزوهای من برآورده شود.
هوش مصنوعی: به مانند هلالی که بدون ماه است، من از عشق تو سیر و خسته شدهام. کسی نباشد که از مهمانی زیبارویان بیبهره بماند!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب
کو به یک ره برد از من صبر و آرام و شکیب
رومیانه روی دارد زنگیانه زلف و خال
چون کمان چاچیان ابروی دارد پرعتیب
از عجایبهای عالم سی و دو چیز عجیب
[...]
ای جوانبختی که در خلوتسرای کاینات
رأی پیرت میگشاید پرده از ابکار غیب
در جهان عدلت چو موسی تا ید بیضا نمود
گوسفند از گرگ بیند مهربانی شعیب
تا نشستی چون محمد بر سریر سروری
[...]
جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب
تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب
عود خشکم؛ آتش جانسوز میباید، مرا
تا ز طیب جان، دماغ حاضران گردد، ز طیب
دولت بوسیدن پایش ندارد، هر کسی
[...]
جانبِ ما خوب میآید. که می آید؟ حبیب
وز پی او زشت میآید. که میآید؟ رقیب
برنتابد جان ما دردسر هر کسی دگر
مینشیند درد او در دل تو برخیز ای طبیب
چون کشی خوان به پیش جگرخواران غم
[...]
عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب
این همه جمع و من مهجور تنها و غریب
از که خواهم یارئی چون دوست با من دشمن است
وز که جویم مرهمی چون هست دردم از طبیب
شمع در جمع حریفان رفت از آن پروانه سوخت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.