آنکه رفت امروز و صد دل میرود دنبال او
کاش فردا جان برون آید به استقبال او
بس که همچون سایه خواهم خویش را پامال او
هر کجا او میرود من میروم دنبال او
وه! چه خوش جا کرده است آن خال مشکین بر رخش
کاش بودی مردم چشمم به جای خال او
هر شبی بر آستان بزم آن مه سر نهم
تا چو مست از در برون آید شوم پامال او
فال وصلی میزدم، ناگاه آن مه رخ نمود
آه ای من بندهی روی مبارک فال او
آن نهال سایه پرور سویم استقبال کرد
بر سرم پاینده بادا سایه اقبال او
کار دل عشق تو شد، کارش همین باد و مباد
غیر نام این عمل در نامه اعمال او
بر سر کویش هلالی از رقیبان کمترست
وه که احوال سگان هم بهترست از حال او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل چو دید آن شکرینلبها و مشکینخال او
میشود دیوانه چون من آه و مسکین حال او
می خرامید آن نگار و در پیش می شد رقیب
خوش بود عمر ای دریغا مرگ در دنبال او
هر که را شد دل اسیر زلف مه رویی دگر
[...]
مرغ جان کردی هوای دانه های خال او
گر نبستی رشته لاغر تن من بال او
گر به قصد جان فرستد قاصد آن مقصود دل
دل کند فرسنگها جان بر کف استقبال او
بس که بر دل خامه بار غم نهاد از شرح هجر
[...]
بومی آمد نامهٔ عنوان سیه بر بال او
نامهای بتر ز روی نامبارک فال او
خانه شهری سیه گردد ز بال افشانیش
بر که خواهد سایه افکندن بدا احوال او
هر گه این بوم آمد و بر طرف بامش پر گشاد
[...]
دلنشین افتاده است از بس که خط و خال او
ریشه در آیینه چون جوهر کند تمثال او
حیرت آن روی آتشناک مهر لب شده است
ورنه صد فریاد دارد هر سپند خال او
صورت دیوار می آید به جان بی نفس
[...]
آنکه شور صد قیامت بود با خلخال او
همچو نقش پا دلم افتاده از دنبال او
از سر خود هر که در راه طلب برداشت دست
چون دو نقش پا دو عالم ماند در دنبال او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.