گنجور

 
هلالی جغتایی

دوش با صد عیش بودی، هر شبت چون دوش باد

گر چو خونم با حریفان باده خوردی نوش باد

هر که جز کام تو جوید، باد، یارب! تلخ کام

هر که جز نام تو گوید تا ابد خاموش باد

سرکشان را از رکابت باد طوق بندگی

حلقه نعل سمندت چرخ را در گوش باد

می‌گذشتی با لباس ناز و می‌گفتند خلق

این قبای حسن دایم زیور آن دوش باد

گه گهی شبها در آغوش خودت بینم به خواب

دست من روزی به بیداری در آن آغوش باد

تا هلالی لعل میگون تو دید از هوش رفت

زین شراب لعل تا روز ابد مدهوش باد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
واعظ قزوینی

یارب از حفظ خدا، پیوسته جوشن‌پوش باد

خسروان را، حلقه فرمان او در گوش باد

رای و خاقان در رکابش غاشیه بر دوش باد

خانه ملک از بساط عدل او، مفروش باد

ملک‌الشعرا بهار

شد سیه‌پوش از غم مرگ صبا بدرالملوک

زین مصیبت ملت اسلام قرمزپوش باد

کرد با نیکان ستیزه‌ تا که شد همدوش مرگ

هرکه با نیکان ستیزد با اجل همدوش باد

عیب پاکان کرد تا خاموش گشت او را زبان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه