بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
برآورد از سر نو بر سپهر حسن ماهی را
معاذالله! اگر می کاست یک جو خرمن حسنش
بباد نیستی می داد هر برگ گیاهی را
چو پا برداشتی، ای نرگس رعنا، بغمازی
قدم آهسته نه، دیگر مرنجان خاک راهی را
بشکر آنکه شاه مسند حسنی، بصد عزت
مران از خاک راه خود بخواری دادخواهی را
چو بیمارند چشمان تو خون کم می توان کردن
چرا هر لحظه می ریزند خون بی گناهی را؟
سهی سرو ریاض حسن چون سر سبز و خرم شد
چه نقصان گر خزان پژمرده می سازد گیاهی را؟
هلالی را فدای آن شه خوبان کن، ای گردون
چرا بی تاب میداری مه انجم سپاهی را؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر توضیح میدهد که با سپاس از خدا که سلامت پادشاهی را فراهم کرده، زیبایی و حسن او به آسمانها برمیخیزد. شاعر تأکید میکند که اگر یک ذره از زیباییاش کم بود، زمین و گیاهان نیز پژمرده میشدند. او همچنین از نرگس زیبا میخواهد که با احتیاط قدم بردارد تا خاک را نمیراند و از پادشاه میخواهد که از خاک نرود و به خوار و زبون بودن دچار نشود. همچنین اشاره میکند که چشمان زیبا نمیتوانند به خاطر مشکلات، خون بیگناهی بریزند. در نهایت، شاعر از گردون میخواهد که محبوب را هر چه بیشتر بزرگ دارد و این زیبایی را حفظ کند.
هوش مصنوعی: خوشبختانه، خداوند سلامت و نیکی را به پادشاهی عطا کرده و زیبایی و درخشش او را در آسمان تجلی داده است.
هوش مصنوعی: به خدا پناه میبرم! اگر زیبایی او یک ذره هم کاهش مییافت، به هیچ وجه نمیتوانست هر برگ گیاهی را با وجودش پر کند.
هوش مصنوعی: وقتی که قدم برمیداری، ای نرگس زیبا، با آرامی قدم بزن و از این خاک راه کسی را آزرده نکن.
هوش مصنوعی: شکر خدا را که پادشاهی نیکو و با شکوه داریم، که با عزت و احترام، فردی ذلیل را از حق خود به راحتی نمیگذارد.
هوش مصنوعی: چشمان تو مثل بیمارانی هستند که به سختی میتوانند خون کم کنند. چرا هر لحظه بدون دلیل خون بیگناهی را میریزند؟
هوش مصنوعی: سروی خوشسیمای باغ زیبایی که به تازگی سرسبز و شاداب شده، چه کمبودی احساس میکند اگر پاییز، گیاهی را پژمرده کند؟
هوش مصنوعی: ای ابر آسمان، چرا به خاطر زیبایی آن شاهزاده دلربا، هلالی را فدای او میکنی؟ چرا در این لحظه اصلاً آرام و قرار نداری و آسوده نیستی که ستارهها همچون سپاهی درخشان در آسمان قرار دارند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ آخر ز روی من چه میداری نگاهی را
رسد خورشید بر دیوار و بیند روی کاهی را
بسوزد بر سر آتش چو عنبر زلف مشکینش
اگر در کار مهرویان کنم یک روز آهی را
به بالایت نخواهم کرد هرگز سرو را نسبت
[...]
زر و سیم جهان در پرده دارد عمر کاهی را
به قدر فلس باشد خار زیر پوست ماهی را
گر از روشندلانی، صبر کن بر داغ ناکامی
که آب زندگی هرگز نیندازد سیاهی را
مدان از بی گناهی گردهان عذر نگشایم
[...]
مخواه از دوستان ای دوست عذر کمنگاهی را
که هم چشم تو خواهد کرد آخر عذرخواهی را
نه خورشید است دارد داغ های او فلک بر دل
ز شب هر صبحدم میافکند داغ سیاهی را
شهادت بر جراحتهای دل داد اشک و نشنیدی
[...]
محبت از دل ما شُسته نقش کینهخواهی را
زیارت میکند چون کعبه برق ما سیاهی را
ز فیض پرتو دل شکرها دارم درین گلشن
که گلچین چراغم کرده باد صبحگاهی را
شهان را چشم بر عالم گشودن عیب میباشد
[...]
دلم در نازکی باج از پر پروانه می گیرد
بشوی از نرگس خود، سرمه آتش نگاهی را
رخ آن گلعذار از بس که شاداب است، می ترسم
که موج تازگی شوید ز ابرویش سیاهی را!
چو آن سرو چمان را برکنار جو گذار افتد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.