گنجور

 
هلالی جغتایی

ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟

دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را

بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن

چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟

نمی خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد

که بی ظلمت صفای دیگرست آن آب حیوان را

بزلفت بسته شد دلهای مشتاقان، بحمدالله

عجب جمعیتی روزی شد این جمع پریشان را!

کسی چون جان برد زین کافران سنگدل، یارب؟

که در یک لحظه میریزند خون صد مسلمان را

طبیبا، تا بکی بر زخم پیکانش نهی مرهم؟

برو، مگذار دیگر مرهم و بگذار پیکان را

هلالی، دل منه بر شیوه آن شوخ عاشق کش

سخن بشنو و گرنه بر سر دل می کنی جان را

 
 
 
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را

بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را

من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری

که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را

چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده

[...]

امیر معزی

چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را

دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آن‌را

من‌ از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم

که ایزد بر دل و جانم مسلط‌ کرد جانان را

نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش

[...]

اثیر اخسیکتی

زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را

چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را

ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده

بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را

تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم

[...]

مولانا

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان

به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را

بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی

[...]

امیرخسرو دهلوی

گه از می تلخ می‌کن آن دو لعل شکرافشان را

که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را

کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم

زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را

بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه