به کجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
که هزار باره خون شد جگر هزار پاره
منم و ز عشق دردی، که اگر به کوه گویم
به خدا که نرم گردد دل سختِ سنگ خاره
به دو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟
دو هزار دیده خواهم که تو را کنم نظاره
مه من، ز جمع خوبان به کسی تو را چه نسبت؟
تو زیادهای ز ماه و دگران کم از ستاره
ز برای کشتن من، چو بس است چشم شوخت
ز چه میکشند خنجر، مژهها ز هر کناره؟
چو غنیمت است خوبی به کرشمه جلوهای کن
که به عالم جوانی نرسد کسی دوباره
دل خسته هلالی، چو بسوختی حذر کن
که مباد از آتش او برسد به تو شراره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از درد عشق و رنجی که این عشق برایش به همراه دارد میگوید. او نمیداند چگونه با این درد کنار بیاید و ذکر میکند که حتی اگر از حال خود به کوه بگوید، دل سنگی هم نرم میشود. او به زیبایی محبوبش اشاره کرده و ابراز میدارد که برای دیدن صورتش به دو هزار چشم نیاز دارد. همچنین، از برتری محبوبش نسبت به دیگران صحبت میکند و میگوید که زیباییاش با کرشمهای خاص به دلخواهش میتواند جلوهگر شود. در نهایت، او هشدار میدهد که باید از آتش عشق دوری کند تا دچار ضرر نشود.
هوش مصنوعی: من از درد تو به کجا میتوانم بروم؟ چه درمانی برای این درد وجود دارد؟ چه راه حلی میتوانم پیدا کنم؟ چرا که هزار بار از این درد جگرم به هزار پاره تقسیم شده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق دردی دارم که اگر این درد را به کوه بگویم، قلب سنگیاش هم نرم میشود.
هوش مصنوعی: با دو چشم معمولی نمیتوانم زیبایی تو را کامل تماشا کنم. برای تماشای تو، به دو هزار چشم نیاز دارم تا بتوانم به خوبی از تماشای تو لذت ببرم.
هوش مصنوعی: ای ماه من، تو را با دیگران چه نسبتی است؟ تو از همه زیباتری و در مقایسه با ستارهها کمتر از آنها هستی.
هوش مصنوعی: اگر چشمان زیبا و بازیگوش تو برای کشتن من کافی است، پس چرا با خنجر میزنند؟ مژههای تو در هر طرف مانند تیغی هستند.
هوش مصنوعی: اگر خوبی و زیبایی داری، از آن بهرهبرداری کن و خود را به نمایش بگذار، زیرا در این دنیا کسی دیگر نمیتواند دوباره به دوران جوانی خود برگردد.
هوش مصنوعی: دل خسته و داغدار هلالی، وقتی که سوخته و آزرده است، از او فاصله بگیر، چون امکان دارد که شعلههای آتش او به تو هم آسیب برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظاره
نظری ز تو عفاالله چه می است مستکاره
به چسانت سیر بینم که هم از نخست دیدن
شوم از خود و نیارم که ببینمت دوباره
هوسم بود که دیده ز همه ستانم و پس
[...]
نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره
که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره
من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت
شرفیست عالمی را ز طلوع آن ستاره
بخدا که در دل من رقم دویی نگنجد
[...]
دل و دیده را نباشد، چه نهان چه آشکاره
نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره
ز تو بس که ناامیدم، به گمان خود نیفتم
اگرم به جانب خود طلبی به صد اشاره
بروید چارهجویان، پی کار خود، که دیگر
[...]
دگرم زدست ماهی شده دل هزار پاره
که گشاده باده بر من زقضا در نظاره
نزنی گرم به ناوک ز قضا چنان بنالم
که شود ز آه من خون به دل فلک ستاره
ز غمت چنان بربزم ز دو دیده بحر خونی
[...]
ز حجاب عشق خون شد جگرم کنم چه چاره
که تو در کنارم و من ز تو مانده بر کناره
گر از الفت دل تو شکند دلم چه حیرت
که دل من آبگینه دل تست سنگ خاره
نگری باشک گرمم چو بچشم کم نظرکن
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.