گنجور

 
هلالی جغتایی

به کجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟

که هزار باره خون شد جگر هزار پاره

منم و ز عشق دردی، که اگر به کوه گویم

به خدا که نرم گردد دل سختِ سنگ خاره

به دو دیده کی توانم که رخ تو سیر بینم؟

دو هزار دیده خواهم که تو را کنم نظاره

مه من، ز جمع خوبان به کسی تو را چه نسبت؟

تو زیاده‌ای ز ماه و دگران کم از ستاره

ز برای کشتن من، چو بس است چشم شوخت

ز چه می‌کشند خنجر، مژه‌ها ز هر کناره؟

چو غنیمت است خوبی به کرشمه جلوه‌ای کن

که به عالم جوانی نرسد کسی دوباره

دل خسته هلالی، چو بسوختی حذر کن

که مباد از آتش او برسد به تو شراره

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

مه من خراب گشتم ز رخت به یک نظاره

نظری ز تو عفاالله چه می است مستکاره

به چسانت سیر بینم که هم از نخست دیدن

شوم از خود و نیارم که ببینمت دوباره

هوسم بود که دیده ز همه ستانم و پس

[...]

بابافغانی

نه خیال غنچه بندم نه به گل کنم نظاره

که مرا دلی فگار و جگریست پاره پاره

من و آفتاب رویت که به خلوت سعادت

شرفیست عالمی را ز طلوع آن ستاره

بخدا که در دل من رقم دویی نگنجد

[...]

میلی

دل و دیده را نباشد،‌ چه نهان چه آشکاره

نه تحمل صبوری، نه تهوّر نظاره

ز تو بس که ناامیدم،‌ به گمان خود نیفتم

اگرم به جانب خود طلبی به صد اشاره

بروید چاره‌جویان، پی کار خود، که دیگر

[...]

میرداماد

دگرم زدست ماهی شده دل هزار پاره

که گشاده باده بر من زقضا در نظاره

نزنی گرم به ناوک ز قضا چنان بنالم

که شود ز آه من خون به دل فلک ستاره

ز غمت چنان بربزم ز دو دیده بحر خونی

[...]

مشتاق اصفهانی

ز حجاب عشق خون شد جگرم کنم چه چاره

که تو در کنارم و من ز تو مانده بر کناره

گر از الفت دل تو شکند دلم چه حیرت

که دل من آبگینه دل تست سنگ خاره

نگری باشک گرمم چو بچشم کم نظرکن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه