دل به امید کرم دادم و دیدم ستمت
چه ستمها که ندیدم به امید کرمت؟
دارم آن سر: که به خاک قدمت سر بنهم
غیر ازینم هوسی نیست، به خاک قدمت
تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست
حشمت و خیل بتان درخور خیل و حشمت
لطف تو کم ز کم و جور تو بیش از بیش است
میکنم شکر و ندارم گله از بیش و کمت
عاشق دلشده را موج غم از سر بگذشت
دست او گیر، که افتاده به دریای غمت
رقم از مشک زدی بر رخش، ای کاتب صنع
آفرین بر تو و بر خامهٔ مشکین رقمت!
دفتر شرح غمت رفت، هلالی، همه جا
گرچه صد ره ببریدیم زبان قلمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دلفروشی شاعر به عشق و امید به معشوق است. شاعر به امید کرم معشوق خود دل سپرده اما از ستمهای او رنجیده خاطر است. او آرزو دارد که سرش را به خاک پای معشوق بگذارد و به غیر از این، هوس دیگری ندارد. شاعر معشوق را پادشاهی منحصر به فرد میداند و هرچند از لطف و جور او نالان است، اما از او شکایتی ندارد. احساس عشق و غم در او آمیخته شده و او به شعف و شکرگزاری از معشوق ادامه میدهد. در نهایت، شاعر به زیباییهای قلم و خالق اثر خود اشاره میکند و از زیباییهای عشق و غمش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: دل را به امید لطف و بخشش تو سپردم، اما دیدم که در برابر این امید، چه ظلمها و بیمهریهایی را تحمل کردم که هیچگاه تصور نمیکردم.
هوش مصنوعی: من در آرزوی آنم که سرم را به خاک پای تو بگذارم و جز این هیچ خواستهای ندارم.
هوش مصنوعی: تو پادشاه زیبایی و جذابیت هستی، و هیچ چیزی در برابر جذابیت و عظمت تو قرار ندارد.
هوش مصنوعی: محبت و لطف تو همیشه برای من کافی است و مشکلاتی که از جانب تو به وجود میآید، بسیار بیشتر از آنچه که انتظار داشتم است. با این حال، من شکرگزارم و هیچ شکایتی از خوب و بدی که از تو میبینم ندارم.
هوش مصنوعی: عاشق واقعی که دلش پر از غم است، به رنج و سختیاش غلبه کرده. دست او را بگیر، چون در دریای غم تو غرق شده است.
هوش مصنوعی: ای کاتب خوشنویس، تو با قلم مشکین خود بر چهرهی زیبای او نقشی زدی که مایهی زیبایی او شد، و من بر تو و بر قلمت درود میفرستم!
هوش مصنوعی: دفتر توضیحات غم تو ناپدید شد، هلالی، در حالی که ما هر جا رفتیم و از هزار راه رد شدیم، بیپایانی از گفتار تو در نوشتار باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بکشم گر همه کوه است وز آهن ستمت
بر ندارم به جفا چشم امید از کرمت
تا بمیرم زغمت روی نتابم هرگز
وین تفاخر نه بس آخر که بمیرم ز غمت
در وفای تو نشینم که توانم بر خواست
[...]
ای فلک سبزه ئی از صحن ریاض کرمت
بیت معمور مقامی ز حریم حرمت
آسمان چرخ زنان گرد زمین می گردد
تا مگر خاک شود پیش غبار قدمت
گاو گردون زره کاهکشان بگریزد
[...]
پیش ازان دم که دهم جان من بیدل ز غمت
قدمی نه که شوم خاک به زیر قدمت
رحمتی کن که من تشنه جگر می میرم
چشم بر رشحه آبی ز سحاب کرمت
خوش بران رخش که در جلوه گه حشمت و ناز
[...]
ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت
پرده دیده سراپرده خاک قدمت
وعده داد مرا ماه من امشب ای صبح
بخدا گر همه صدقست نگه داردمت
بعلاجی دگرم حال مگردان که مرا
[...]
ای علمدار به خون غوطهورم کو علمت
به سر خاک به نمود مکان از ستمت
نظری سوی برادر بنما باز که باز
جانی آید به بدن از نگه دم به دمت
فرش سم فرس خصم شده پیکر تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.