گنجور

 
هلالی جغتایی

چون در میان خوبان رسمیست بی وفایی

بیگانگی ازیشان بهتر از آشنایی

هر روز با خود ار چه میسازم آشنایت

خود را چو روز اول بیگانه مینمایی

جان منست جانان، تا او جدا شد از من

جان هم ز تن جدا شد، فریاد ازین جدایی!

افتاده ام ز وصلش در محنت رقیبان

دولت مرا نسازد، ای بخت بد، کجایی؟

در کوی عشقبازی از نام و ننگ بگذر

با یکدگر نزیبد رندی و پارسایی

تا دیده ام، هلالی، خود را گدای کویش

سلطان وقت خویشم، خوش وقت این گدایی!

 
 
 
فرخی سیستانی

ای صورت بهشتی در صدره بهایی

هرگزمباد روزی از تو مرا جدایی

تو سر و جویباری تو لاله بهاری

تو یار غمگساری تو حور دلربایی

شیرینتر از امیدی واندر دلم امیدی

[...]

ناصرخسرو

آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی

خود سوده می‌نگردی ما را همی بسائی

ما را همی فریبد گشت دمادم تو

من در تو چون بپایم گر تو همی نپائی؟

بس بی‌وفا و مهری کز دوستان یکدل

[...]

سنایی

جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی

کز تو ببرد آتش عشق تو آب مایی

ما را ز عشق کردی چو آسیای گردان

خود همچو دانه گشتی در ناو آسیایی

گه در زمین دلها پنهان شوی چو پروین

[...]

انوری

خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی

احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی

ما خود نمی‌شویمت در روی اگرنه آخر

سهلست اینکه گه‌گه رویی بما نمایی

بی‌خرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید

[...]

خاقانی

جان از تنم برآید چون از درم درآئی

لب را به جای جانی بنشان به کدخدائی

جان خود چه زهره دارد ای نور آشنایی

کز خود برون نیاید آنجا که تو درآئی

جانی که یافت از خم زلفین تو رهائی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه