مه من با رقیبان جفااندیش میآید
ز غوغایی، که میترسیدم، اینک پیش میآید
چه چشمست این؟ که هرگه جانب من تیز میبینی
ز مژگان تو بر ریش دلم صد نیش میآید
به آن لبهای شیرین وه! چه شورانگیز میخندی؟
که از ذوقش نمک بر سینههای ریش میآید
جمالت را به میزان نظر هرچند میسنجم
به چشم من رخت از جمله خوبان بیش میآید
مرا این زخمها بر سینه از دست خودست، آری
کسی را هرچه پیش آید ز دست خویش میآید
فلک تاج سعادت میدهد ارباب حشمت را
همین سنگ ملامت بر سر درویش میآید
هلالی، روز وصل آمد، مکن اندیشه دوری
که این اندیشهها از عقل دوراندیش میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارم در گلستان رفت و خارم پیش میآید
ز خارا هم کنون بر من هزاران نیش میآید
رقیبت مهربانی هشت و ما را دشمن جان شد
دلم را، ای پسر، بنگر، چه محنت پیش میآید؟
بلا و محنت هجران، چه حال است این که پیوسته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.