هر شب بسر کوی تو از پای در افتم
وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم
گر بار غم اینست، که من میکشم از تو
بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم
خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی
تا در دم کشتن بتو نزدیکتر افتم
من بعد بر آنم که ببوی سر زلفت
برخیزم و دنبال نسیم سحر افتم
ای شیخ، بمحراب مرا سجده مفرما
بگذار، خدا را، که بر آن خاک در افتم
گمراهی من بین که: درین مرحله هر روز
از وادی مقصود بجای دگر افتم
سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی
مپسند که: آغشته بخون جگر افتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و شوق خود به معشوق سخن میگوید و از حال و هوای عاشقانهاش مینویسد. او هر شب از عشق معشوق بیخبر و تحت تاثیر احساسات عمیقش به پای او میافتد. شاعر به طور متعهدانه و با شجاعت میگوید که اگرچه بار غم عشق را بر دوش میکشد، اما به اندازهای از آن احساس خوشحالی میکند که دوست دارد حتی از کمر کوه هم بیفتد. او همچنین آرزو دارد که تیر محبت معشوق به او اصابت کند تا به او نزدیکتر شود. در ادامه، شاعر درباره سجدهاش برای خدا و همچنین گمراهیهایش در مسیر عشق صحبت میکند و در نهایت از اشکهایی که از چشمانش ریخته میشوند، سخن میگوید و میخواهد که هیچگاه عشقش به خون جگر آلوده نشود.
هوش مصنوعی: هر شب در نزدیکی تو زمین میخورم و از شوق تو آهی میکشم و بیخبر به خواب میروم.
هوش مصنوعی: اگر بار غمی که من از تو تحمل میکنم، اینقدر سنگین باشد، به خدا قسم که اگر کوه هم شوم، باز از کمر میشکنم.
هوش مصنوعی: میخواهم زخمی شوم و محبوبم با نگاهی نوازشگرانه به من توجه کند، تا اینکه در این لحظه قهری که باعث مرگم میشود، به او نزدیکتر شوم.
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که بوی خوش موی تو را استشمام کنم و به سمت نسیم دلانگیز صبح بروم.
هوش مصنوعی: ای شیخ، مرا در محل عبادت خود سجده نکن، اجازه بده تا خود به خاک بیفتم و در حضور خداوند قرار بگیرم.
هوش مصنوعی: من در مسیری گم شدهام که هر روز به جای رسیدن به هدف، به جایی دیگر میروم.
هوش مصنوعی: چشمانت را با اشک پر کن و نگذار این اشک که مانند هلال ماه است، رنگین شود؛ زیرا من نمیخواهم به خاطر درد دل و غمهای دیگران به زخمهای قلبی خودم بیفتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواهم که دمی در قدم آن پسر افتم
رخ بر کف پایش نهم و بی خبر افتم
دیگر به نظاره نروم بر سر راهش
ترسم که شوم بی خود و بر رهگذر افتم
هر چند به صد خواریم افتاده به راهش
[...]
شبها چو سگان در طلبت در بدر افتم
چون روز شود سرنتهم بیخبر افتم
در پای تو گر سر فکند از تن من تیغ
برخیزم و در پای تو بار دگر افتم
مست از می شوق تو چنانم که بکویت
[...]
خواهم ز بس پرده تقوی بدر افتم
چندی بزبان همه کس چون خبر افتم
این همسفران پشت بمقصود روانند
شاید که بمانم قدمی پیشتر افتم
دیوانه آنزلفم و از غایت سودا
[...]
آن حال ندارم که به فکر دگر افتم
کو قوت پا تا به خیال سفر افتم
من کز جگر شیر بود توشه راهم
تا کی پی این قافله بیجگر افتم؟
پرسند اگر از حاصل سرگشتگی من
[...]
تا چند ز بیداد تو خونین جگر افتم
چون نقش پی خویش به هر رهگذر افتم
از جور تو نزدیک بدان شد که سراپای
خون گردم و یک قطره ز مژگان تر افتم
در دیده اگر جای دهد خصم عذابست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.