گنجور

 
هلالی جغتایی

گفتی: بگو که: بنده فرمان کیستی؟

ما بنده توایم، تو سلطان کیستی؟

جان میدهد ز بهر تو خلقی بهر طرف

آیا ازین میانه تو جانان کیستی؟

ای گنج حسن، با تو چه حاجت بیان شوق؟

هم خود بگو که: در دل ویران کیستی؟

می بینمت که: بر سر ناز و کرشمه ای

تا باز در کمین دل و جان کیستی؟

ما از غمت هلاک و تو با غیر هم نفس

بنگر کجاست درد و تو درمان کیستی؟

دور از رخ تو روز هلالی سیاه شد

تا خود تو آفتاب درخشان کیستی؟

 
 
 
خاقانی

ای سرو غنچه لب ز گلستان کیستی

وی ماه روز وش ز شبستان کیستی

با لعل نیم ذرهٔ خندان چو آفتاب

سایه نشین دیدهٔ گریان کیستی

ای آیتی که سجده کنم چون رسم به تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سلمان ساوجی

ای میوه رسیده ز بستان کیستی

وی آیت نو آمده در شان کیستی؟

جانها گرفته‌اند تو را در میان چو شمع

جانت فدا تو شمع شبستان کیستی؟

هر کس به بوی وصل تو دارد دلی کباب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
اسیر شهرستانی

ای عمر فتنه شوخی مژگان کیستی

ای جان جلوه سرو گلستان کیستی

نامم مبر بسوز و غبارم به باد ده

دیگر زمن مپرس پریشان کیستی

چشم من و نظاره گستاخ دور باد

[...]

سیدای نسفی

ای خوش نگاه رخنه گر جان کیستی

ای شعله در سراغ گریبان کیستی

آغوش دیده ها ز تماشاست لاله زار

ای نو به بر رسیده گلستان کیستی

چندین هزار دام نگه پاره کرده یی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه