عجب! که رسم وفا هرگز آن پری داند
پری کجا روش آدمی گری داند؟
دلم بعشوه ربود اول و ندانستم
که آخر اینهمه شوخی و دلبری داند
بعاشقان ستم دوست عین مصلحتست
که شاه مصلحت کار لشکری داند
حدیث لعل خود از چشم درفشانم پرس
که قدر گوهر سیراب گوهری داند
بناز گفت: هلالی کمینه بنده ماست
زهی سعادت! اگر بنده پروری داند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد دشواریهای عشق و معنای وفاداری است. شاعر به زیبایی و فریبایی کسی اشاره میکند که نمیداند وفا چیست. عشق و دلبری او ابتدا دل شاعر را میبرد، اما او نمیداند که این شوخیها در نهایت چه عواقبی دارند. همچنین اشاره به اینکه ستمی که عزیزان بر عاشقان میکنند، گاهی در راستای مصلحت است و درک عمیقتری از عشق و معشوقه داشتن برای عاشق ضروری است. در انتها، شاعر به بزرگی و خوشبختی اشاره میکند که در عشق و بندگی وجود دارد.
هوش مصنوعی: عجب! که آن مخلوق افسانهای، هیچگاه اصول وفا را نمیداند. او نمیداند که انسان چگونه رفتار میکند و چه چیزهایی برای او مهم است.
هوش مصنوعی: دل من با ناز و عشوهای که تو میکردی، به آسانی فریب خورد، اما نمیدانستم که در پایان، تمام این بازیها و جذابیتها چه معنایی خواهند داشت.
هوش مصنوعی: دوست برای عاشقان به گونهای ظالمانه رفتار میکند که در واقع برای آنها بهتر است. همانطور که یک پادشاه مصلحت کشورش را میداند، او نیز به خوبی میفهمد چه چیزی برای عاشقان مناسب است.
هوش مصنوعی: بپرس از چشمان درخشانم که چطور میتوان ارزش گوهر سیراب را فهمید.
هوش مصنوعی: بناز گفت: هلالی، بندهای کمخود را ما داریم، چه خوشبختی! اگر کسی بتواند به خوبی از بندگانش نگهداری کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند
تو بندگی چو گدایان به شرطِ مزد مکن
[...]
چنین که چهره خوب تو دلبری داند
نه حسن حور و نه رخساره پری داند
به خاک پای تو کآب حیات ممکن نیست
که همچو لعل لبت روحپروری داند
ستمگری نه پریچهره مرا کارست
[...]
چنانکه چشم تو در غمزه دلبری داند
سواد زلف سیاهت ستمگری داند
ز لطف نرگس مستت نشان تواند داد
دلی که سحر مبین در مبصری داند
بصد روان لبت،ای ماهروی،دشنامی
[...]
پریوشی که به رخ رسم دلبری داند
سگ خودم شمرد و آدمیگری داند
نهان ز چشم کسان گفتمش به سوی من آی
به خنده گفت که این شیوه را پری داند
چو دم ز بندگی او زنم ز آتش غم
[...]
طریق دلبری تو مگر پری داند
که آدمی نه بدین شیوهٔ دلبری داند
کسی که هر بن مژگان به صد کرشمه سپرد
سزد که هرسر موییش دلبری داند
ز جان طمع ببرد، یا به دل غمش بیند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.