چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
تن چون موی را خواهم بگیسوی تو پیوستن
بدین تقریب خود را خواهم افگندن بپهلویت
بروی خوبت از روزی که خط بندگی دادم
ز غمهای جهان آزادم، ای من بنده رویت
بدور لاله و گل چون بگلگشت چمن رفتی
خجل شد آن یک از رنگ تو و آن دیگر از بویت
از آن رو بر سر کویت قدم کردم ز فرق سر
که میخواهم نگردد پایمال من سر کویت
خدا را! چون بپایت سر نهم، رخ بر متاب از من
که میل سجده دارم پیش محراب دو ابرویت
نترسم گر بخون ریز هلالی تیغ برداری
ولی ترسم که: آزاری رسد بر دست و بازویت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق شاعر به معشوقش است. شاعر از شور و شوقی که در دل دارد میگوید و ابراز میکند که حاضر است فدای موهای معشوق شود. او به زیبایی و دلفریبی معشوق اشاره میکند و میگوید که به خاطر عشق او از غمهای دنیا آزاد شده است. در ادامه، شاعر از آرزوی خود برای نزدیک شدن به معشوق و سجده کردن بر او سخن میگوید و در نهایت از ترس آسیب رسیدن به معشوق خبر میدهد. بهطور کلی، این شعر عواطف عاشقانه و احترام عمیق نسبت به محبوب را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چه غم از اینکه در دل من آشفتگیای از عشق به موهای تو وجود دارد؟ هزاران نفر مانند من آمادهاند که جانشان را فدای هر تار موی تو کنند.
هوش مصنوعی: تنم را مانند مویی میخواهم که به گیسوی تو پیوند بزند، به این ترتیب خود را به کنارت خواهم انداخت.
هوش مصنوعی: زمانی که به تو عشق ورزیدم و خود را به خدمتت درآوردم، از تمام ناراحتیهای دنیا رهایی یافتم، ای محبوب من.
هوش مصنوعی: وقتی که تو به دور لاله و گل قدم زدی و چمن را پر کردی، لاله به خاطر زیباییات شرمنده شد و گل به خاطر عطر تو.
هوش مصنوعی: به خاطر تو و عشق به تو، با تمام وجود به درگاهت آمدم و از بالای سرم تا پایم را در کوی تو گذاشتم، زیرا نمیخواهم لحظهای زیر پا بروم و نادیده گرفته شوم.
هوش مصنوعی: ای خدا! وقتی که به درگاه تو سر میسایم، لطفاً چهرهات را از من بر مگردان، چون من اشتیاق دارم که در برابر زیبایی دو ابرویت سجده کنم.
هوش مصنوعی: من از اینکه تیغ هلالی تو به خونم بیفتد نمیترسم، اما نگرانم که به دستها و بازوانت آسیبی برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
پس از چندین شکیبایی شبی یا رب توان دیدن
که شمعِ دیده افروزیم در محرابِ ابرویت
سوادِ لوح بینش را عزیز از بهر آن دارم
[...]
الا ای کعبه دولت مرا خاک سر کویت
ندارد جان من قبله بجز محراب ابرویت
اگر در روی مهروئی بمهر دل نظر کردم
نکردم جز بدان وجهی که هست آیینه رویت
ز عشق روی گل بلبل نکردی ناله و غلغل
[...]
همانا آیت سجده ست خط از مصحف رویت
که هرکش خواند آرد سجده در محراب ابرویت
تویی آن یوسف غایب شده از من که در بستان
ز هر پیراهن گل در مشام آید مرا بویت
به قصد دیدن عکس تو هر دم در خیال آرم
[...]
خدا را، تند سوی من مبین، چون بنگرم سویت
تغافل کن زمانی، تا ببینم یک زمان رویت
ز خاک کوی من، گفتی: برو، یا خاک شو اینجا
چو آخر خاک خواهم شد من و خاک سر کویت
تنم زارست و جان محزون، جگر پر درد و دل پر خون
[...]
به عزت نامزد شد هرکه نامد مدتی سویت
به این امید من هم چند روزی رفتم از کویت
به راه جستجویت هرکه کمتر میکند کوشش
نمیبیند دل وی جز کشش از زلف دلجویت
تو را آن یار میسازد که باشد قبلهاش غیری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.