گنجور

 
هلالی جغتایی

ای سر زلف تو کمند حیات

نیست ز قید تو امید نجات

آب حیاتی تو و خط بر لبت

سبزه تر بر لب آب حیات

شور من از خنده شیرین تست

ریش دلم را نمکست این نبات

خاطر عاشق ز جهان فارغست

مست ندارد خبر از کاینات

تازه براتیست خط سبز تو

به ز شب قدر بود این برات

داد هلالی بوفای تو جان

جان دگر یافت ولی از وفات