گنجور

 
هلالی جغتایی

ای آنکه در نصیحت ما لب گشوده‌ای

معلوم می‌شود که تو عاشق نبوده‌ای

هر طعنه‌ای که بر دل آزرده کرده‌ای

بر زخم ما جراحت دیگر فزوده‌ای

گفتی: اگر دل تو ربودم به صبر کوش

صبری که بود، پیشتر از دل ربوده‌ای

گفتم: شنوده‌ام ز لبت ناسزای خویش

گفتا: سزاست هرچه از آن لب شنوده‌ای

ای دل وفا مجوی، که خوبان شهر را

ما آزموده‌ایم و تو هم آزموده‌ای

شادم که: بنده را سگ خود گفته‌ای ز لطف

ای من سگت، که بنده خود را ستوده‌ای

جوری، که از تو دید هلالی، به آن خوش است

آن جور نیست، بلکه ترحم نموده‌ای