گنجور

 
ناصر بخارایی سعدی

فهرست زیر شامل اشعاری است که در نسخه‌های دیوان‌های هر دو سخنور آمده است و به هر دو منتسب است:


  1. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶ :: سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

    ناصر بخارایی (بیت ۱): روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود - خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود

    سعدی (بیت ۱): روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟ - خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟


در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها ناصر بخارایی مصرع یا بیتی از سعدی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح خواجه عوض شاه وزیر :: سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹

    ناصر بخارایی (بیت ۲۲): ای تو در شهر شهیر و به ممالک مالک - «ما در این شهر غریبیم و در این ملک اسیر»

    سعدی (بیت ۱): ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲ - در نعت سیدالمرسلین فرماید:مرا چو بحر لب خشک و دیده تر باشد - چو کوه بر سر تیغ زبان گهر باشد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷:مرا که نقش خیال تو در نظر باشد - چو بحر و کان صدف دیده پر گهر باشد


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۸:کسی به حمد و ثنای برادران عزیز - ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد


  2. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در نعت نبی اکرم فرماید:ای ز تأیید ازل نقد امانت را امین - محرم اسرار قرآن، همدم روح‌الامین


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۶:صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین - عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین

    سعدی » مواعظ » مراثی » در زوال خلافت بنی‌عباس:آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین - بر زوال ملک مستعصم امیرالمؤمنین


  3. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح خواجه عبیدالله وزیر و صاحبدیوان:ز آفتاب رخ تست بر دل من تاب - ز تاب آتش رویت مرا چو زلف متاب

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲:کتبت من دم عیش الیک الف کتاب - هنوز شوق تو یک فصل نیست از صد باب


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب - هزار مؤمن مخلص درافکنی به عقاب

    سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱:مَتیٰ حَلَلْتَ بِشیراز یا نَسیمَ الصُّبْح - خُذِ الْکِتابَ وَ بَلِّغْ سَلامیَ الْأَحْباب


  4. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح تاج‌الدین قاضی شیخ علی گوید:زهی بنا که جناب تو قبلهٔ فضلاست - چهار رکن تو همچو حرم مقام صفاست

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ:گل از نشاط به صد برگ مجلسی آراست - که از ترنم بلبل در او هزار نواست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:مرا که همچو نی از آه و ناله برگ و نواست - تنی چو نال نزار و قدی چو چنگ دوتاست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:بیا که تا اثری از وجود من بر جاست - ترا چو نور بصر در میان جانم جاست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:اگر مراد تو ای دوست بی‌مرادی ماست - مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است - گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶:جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست - که پیر خود نتواند ز گوشه‌ای برخاست


  5. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در موعظه و پند:درویش را که ملک قناعت مسلم است - درویش نام دارد و سلطان عالم است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:یارا بهشت صحبت یاران همدم است - دیدار یار نامتناسب جهنم است

    سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳:گفتم چه کرده‌ام که نگاهم نمی‌کنی؟ - وآن دوستی که داشتی اول چرا کم است؟


  6. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح قاضی شیخ علی گوید:مرا چو زلف بتان خاطر پریشانست - تن چو موی بر آتش ز غصه پیجانست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴:مکن ملامت دُردی کشان باده پرست - که جای عقل نباشد دماغ عاشق مست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست - که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

    سعدی » مواعظ » مراثی » ذکر وفات امیرفخرالدین ابی‌بکر طاب ثراه:وجود عاریتی دل درو نشاید بست - همانکه مرهم جان بود دل به نیش بخست

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲:چنین که هست نماند قرار دولت و ملک - که هر شبی را بی‌اختلاف روزی هست

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳:علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد - دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۵:توانم آنکه نیازارم اندرون کسی - حسود را چه کنم کو ز خود به رنج در است؟

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:به بازوانِ توانا و قوّتِ سرِ دست - خطاست پنجهٔ مسکینِ ناتوان بشکست

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:به آستین ملالی که بر من افشانی - طمع مدار که از دامنت بدارم دست


  7. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:خدای خواست که بدهد جهانیان را داد - ترا ز خلق جهان برگزید و شاهی داد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹:دلم که چون سر زلف تو می‌رود بر باد - به دام عشق درافتاد، هر چه بادا باد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰:من اوفتاده و انفاس روح پرور باد - چو باد بر تو گذر می‌کند حرامش باد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰:رخت گلست و قدت سرو و طره‌ات شمشاد - چو شانه در سر زلف توئیم از شم شاد


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در نصیحت و ستایش:جهان بر آب نهاده‌ست و زندگی بر باد - غلام همّت آنم که دل بر او ننهاد

    سعدی » مواعظ » مراثی » در مرثیهٔ اتابک ابوبکر بن سعد زنگی:به اتّفاق، دگر دل به کَس نباید داد - زِ خستگی که درین نوبت اتّفاق افتاد

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۹:فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن - وگر خورد چو بهایم بیوفتد چو جماد

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۷:بر آنچه می‌گذرد دل منه که دجله بسی - پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد


  8. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:چو چشم مست تو بیمار گشته‌ام ز خمار - برای دفع حمارم سبوی می ز خم آر


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - در ستایش شمس‌الدین محمد جوینی صاحب دیوان:به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار - که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - مطلع دوم:کجا همی روَد این شاهد شکر گفتار؟ - چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار؟

    سعدی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰:تو آن نه‌ای که به جور از تو روی برپیچند - گناه تست و من استاده‌ام به استغفار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹:برای ختم سخن دست بر دعا داریم - امیدوار قبول از مهیمن غفار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰:به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن - زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳:چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور - قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷:نگین ختم رسالت پیمبر عربی - شفیع روز قیامت محمد مختار

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹:نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار - امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار


  9. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:ای چو خورشیدت ندیده دیدهٔ انجم نظیر - پادشاهی، تاج بخشی، شهریاری تختگیر


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:فتنه‌ام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر


  10. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح خواجه عوض شاه وزیر:ترک چشمت دو کمان دارد و ترکش پر تیر - غارت جان و جهان کرده و دل برده اسیر


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۹:ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر - به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر


  11. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:صباح عید که برخاست عزم میدانش - چو صبح مطلع خورشید شد گریبانش


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:خوش است درد که باشد امید درمانش - دراز نیست بیابان که هست پایانش

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نماند جانور از وحش و طَیْر و ماهی و مور - که بر فلک نشد از بی‌مرادی افغانش


  12. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:چو زهره ماه مغنی به ساز دف در چنگ - که درگرفت سماعی چو دور هفت اورنگ


    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:مکن فراخ‌رَوی در عمل، اگر خواهی - که وقتِ رفعِ تو، باشد مجالِ دشمن تنگ


  13. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح معزالدین ملک حسین پادشاه:نشست خسرو گردون به بارگاه حمل - به نام نامیه منشور داد بهر عمل

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸:به جان جملهٔ مردان که در صباح ازل - چو باد صبح روان شد ز جنبش اول

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲:بیا که باغ به صد برگ می‌رسد از گل - چمن هزار نوا دارد از دم بلبل


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش علاءالدین جوینی صاحب دیوان:هر آدمی که نظر با یکی ندارد و دل - به صورتی ندهد صورتیست لایعقل

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۲:به مرگ خواجه فلان هیچ گم نگشت جهان - که قائمست مقامش نتیجهٔ قابل

    سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱۳:به تیشه کس نخراشد ز رویِ خارا گِل - چنان که بانگِ درشت تو می‌خراشد دل


  14. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح سلطان اسکندر:سحر ز خون شب بریخت می در جام - بر آور از افق ساغر آفتاب مدام

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در مدح قاضی جلال‌الدین:طلوع کوکب اقبال اسلام - خجسته باد چو مه بر لیالی و ایام


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶:چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام - ز توبه خانه تنهایی آمدم بر بام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام - تفاوتی نکند گر دعا‌ست یا دشنام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:زهی سعادت من که‌م تو آمدی به سلام - خوش آمدی و علیک السلام و الاکرام

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲:مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام - تو مُستریح و به افسوس می‌رود ایام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳:خطاب حاکم عادل مثال بارانست - چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۴:ضرورت است که آحاد را سَری باشد - وگرنه مُلک نگیرد به‌هیچ‌روی نظام

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:هر آن که گردشِ گیتی به کینِ او برخاست - به غیرِ مصلحتش رهبری کند ایّام


  15. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در مدح خواجه عبیدالله وزیر و صاحبدیوان:درد سر دارم از خمار مدام - نیست درمان به جز دوام مدام


    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۵:گر بلندت کسی دهد دشنام - به که ساکن دهی جواب سلام

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۷:گر همه زَرِّ جعفرى دارد - مَردِ بى‌توشه برنگیرد گام


  16. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح محمد شاه:صبح روش رخ نمود از پردهٔ تاریک شام - آفتاب ملک بیرون آمد از ظل غمام


    سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۲۲ - وله ایضا:انا دلادل ابنة الکرم لابناء الکرام - اجلب الراحة والراح لقلب المستهام


  17. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در وصف پائیز و مدح امیر شرف‌الدین محمد و یادی از بخارا:صباغ ماه از خم نیلی آسمان - بس رنگ مختلف که بر آورد در خزان


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر:این منتی بر اهل زمین بود از آسمان - وین رحمت خدای جهان بود بر جهان


  18. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان اسکندر خان:بر جناب سفر به وجه حسن - می‌گذشت آن سوار قلب شکن


    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۱۱:هیچ دانی که چیست دخل حرام - یا کدامست خرج نافرجام

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:تو که در بندِ خویشتن باشی - عشق‌بازِ دروغ‌زن باشی

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۶:چون در آید مِه از تویی به سخن - گرچه به دانی، اعتراض مکن


  19. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مدح خواجه جلال‌الدین که یکی از بزرگان و عالمان بوده است:تنم چو ذرهٔ خاک است و دل چون قطرهٔ‌ خون - به شکل نقطه که باشد میان حلقهٔ‌ نون


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:نشان بخت بلند است و طالع میمون - علی الصباح نظر بر جمال روزافزون


  20. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح امیر اعظم امیر محمود خلدالله دولته:ز زلف تو به خطا گر صبا برد یک چین - شود چو زلف تو بر باد بوی نافهٔ چین

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در وصف بنای جلال‌الدین هوشنگ شاه:زهی بنای مبارک اساس متین - که چار رکن تو چون حصن چرخ باد حصین

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح سلطان شیخ اویس:طراوتی ست زمین را ز فرّ فروردین - که هر زمان خجل است آسمان ز روی زمین


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان:تبارک الله از آن نقشبند ماء مهین - که نقش روی تو بستست و چشم و زلف و جبین


  21. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - در مدح سلطان اعظم جلال‌الدین شیخ حسین ایلکانی:دوش چون آفتاب روشن رای - سوی مغرب کشید رایت رای


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - پند:ای که پنجاه رفت و در خوابی - مگر این پنج روزه دریابی

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۵:هر که بی‌مشورت کند تدبیر - غالبش بر غرض نیاید تیر

    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۶:ای پسندیده حیف بر درویش - از برای قبول و منصب خویش

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۱:ای زبردستِ زیردست‌آزار - گرم تا کی بماند این بازار؟

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۷:گر نشیند فرشته‌ای با دیو - وحشت آموزد و خیانت و ریو


  22. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح خواجه شمس‌الدین قاضی:نماز شام که باران رحمت باری - بشست از دل شب گرد تیره و تاری

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۳:بیامدم ز سفر باز جانب یاری - به جستن دل خود گرد کوی دلداری


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۲:دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری - و گر نه فتنه ندیدی به خواب بیداری

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۴:مرا دلیست گرفتار عشق دلداری - سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۵:من از تو روی نپیچم گرم بیازاری - که خوش بود ز عزیزان تحمل خواری

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۶ - در پند و ستایش:بزن که قوت بازوی سلطنت داری - که دست همت مردانت می‌دهد یاری

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۷ - در ستایش:گرین خیال محقق شود به بیداری - که روی عزم همایون ازین طرف داری

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۴:اگر ممالک روی زمین به دست آری - وز آسمان بربایی کلاه جباری

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:شنیده‌ام که فقیهی به دشتوانی گفت - که هیچ خربزه داری رسیده؟ گفت آری

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۷:گر از خراج رعیت نباشدت باری - تو برگ حاشیت و لشکر از کجا آری؟


  23. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح یکی از شیوخ و قاضیان:دل بری از دلبران در دلبری - دلبرا جان می‌دهم تا دل بری


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۶:جور بر من می‌پسندد دلبری - زور با من می‌کند زورآوری

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:سرو بستانی تو یا مه یا پری - یا ملک یا دفتر صورتگری

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷:هرگز این صورت کند صورتگری - یا چنین شاهد بود در کشوری


  24. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۷۱ - در تفاخر و تعریف از خود:ملک سخن مراست که آمد به داوری - کو را نداد همت من داد شاعری


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳:ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری - آنجا که باد زهره ندارد خبر بری

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱:رفتی و همچنان به خیال من اندری - گویی که در برابر چشمم مصوری

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:کس درنیامده‌ست بدین خوبی از دری - دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۸:هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری - بار دوم ز بار نخستین نکوتری

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز:ای نفس اگر به دیدهٔ تحقیق بنگری - درویشی اختیار کنی بر توانگری

    سعدی » مواعظ » قصاید و قطعات عربی » شعر ۱۹ - وله ایضا:یا ملوک الجمال رفقا باسری - یا صحاة ارحموا تقلب سکری

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۳:غماز را به حضرت سلطان که راه داد؟ - همصحبت تو همچو تو باید هنروری


  25. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱:آیینهٔ‌ خدائی رخسار توست یارا - بگذار تا ببینم در آینه خدا را


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا - گر تو شکیب داری طاقت نمانْد ما را


  26. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴:ببین به دیدهٔ ما، روی خویشتن یارا - که حکم آینه شد، آب دیده ما را


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:اگر تو فارغی از حال دوستان یارا - فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵:شب فراق نخواهم دَواج دیبا را - که شب، دراز بُوَد خوابگاه تنها را

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳:سپاس دار خدای لطیف دانا را - که لطف کرد و به هم برگماشت اعدا را

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴ - ظاهرا در ستایش صاحب دیوان است:سخن به ذکر تو آراستن مراد آنست - که پیش اهل هنر منصبی بود ما را


  27. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵:نگارا، دلبرا، چابک سوارا - بتا، کافردلا، بی رحم یارا


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:ثنا و حمد بی‌پایان خدا را - که صنعش در وجود آورد ما را


  28. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱:تا ز باریکی میانت تاب داده موی را - سبزه پیش روی تو بر خاک مالد روی را


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را - وین دلآویزی و دلبندی نباشد موی را


  29. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:چشم تو سر بر نمی‌دارد ز خواب - مست در محراب می‌نوشد شراب


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:ماه‌رویا! روی خوب از من متاب - بی‌خطا کشتن چه می‌بینی صواب

    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴:غافلند از زندگی مستان خواب - زندگانی چیست مستی از شراب


  30. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب - این همه جمع و من مهجور تنها و غریب


    سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۳:ای مسلمانان فغان زان نرگس جادو فریب - کو به یک ره برد از من صبر و آرام و شکیب


  31. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹:خوشا وقت رندان هشیار مست - که با غصه شادند و با نیست هست


    سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴:نظر کن درین موی باریک سر - که باریک بینند اهل نظر


  32. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸:دهانت ذره‌ای گر تنگ بار است - لبت در دلنوازی خرده کار است


    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:به دریا در، منافع بی‌شمار است - و گر خواهی سلامت، بر کنار است


  33. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶:طاق ابروی تو پیوستهٔ دور قمر است - شب گیسوی تو نزدیک طلوع سحر است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶:هر کسی را نتوان گفت که صاحب‌نظر است - عشقبازی دگر و نفس‌پرستی دگر است


  34. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹:جامهٔ مقصود دل، هست به قد تو راست - چهرهٔ‌ زیبای تو، صورت معنی ماست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست - هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست - چارهٔ عشق احتمال شرط محبت وفاست

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:هر چه رود بر سرم چون تو پسندی رواست - بنده چه دعوی کند؟ حکم، خداوند راست


  35. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸:نقل است لب تو یا شراب است - یا آتش و دل از او کباب است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:آن ماه دو هفته در نقاب است - یا حوری دست در خضاب است


  36. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱:تو را شمایل موزون و شیوهٔ خوبست - که وضع و هیأت مطبوع و شکل مرغوبست


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸:گر اهل معرفتی هر چه بنگری خوبست - که هر چه دوست کند همچو دوست محبوبست


  37. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶:تو در بری و دیدهٔ بدخواه بر درست - بر در چه باک دشمن، گر دوست در بر است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳:از هر چه می‌رود، سخنِ دوست خوش‌تر است - پیغام آشنا، نفَسِ روح‌پرور است


  38. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱:چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است - گوش من و بانگ نی و دست من و جام است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷:بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام است - ای مجلسیان راه خرابات کدام است


  39. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲:گلست آنکه ز حسنش جهان گلستان است - از او به هر چمنی صدهزار دستان است


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:هزار سختی اگر بر من آید آسان است - که دوستی و ارادت هزار چندان است


  40. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶:پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست - آب خورد سرو ما گویی مگر از آب روست


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست - صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲:کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست - خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست


  41. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱:ز کفر زلف تو اسلام در پریشانیست - ز چشم کافِر تو فتنه در مسلمانیست


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۳۶:شهی که پاس رعیت نگاه می‌دارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانیست

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:شهی که حفظ رعیّت نگاه می‌دارد - حلال باد خراجش که مزد چوپانی‌ست


  42. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳:من عاشقم که کعبه نمی‌دانم از کنشت - پروانه را در آتش دوزخ بود بهشت


    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۳:هم رُقعه دوختن بِهْ و الزامِ کنجِ صبر - کز بهرِ جامه، رُقعه بَرِ خواجگان نبشت


  43. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:حسنت همه آشوب و جمالت همه آفت - شوخی به تو منسوب و جفا با تو اضافت


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت - گوی از همه خوبان بربودی به لطافت


  44. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸:جان جوهر پاک است و تن ار سرو روانت - تن پیش تنت ریزم و جان بر جانت


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت - مویی نفروشم به همه ملک جهانت


  45. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲:پای بیرون ز حد خویش نهاد - زلف تو سر از آن دهد برباد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴:جان من! جان من فدای تو باد - هیچت از دوستان نیاید یاد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۵:هر که دندان به خویشتن بنهاد - خیر دیگر به کس نخواهد داد

    سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:گر تضرع کنی و گر فریاد - دزد زر باز پس نخواهد داد


  46. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶:جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد - با وصل تو دل چون شبهی در گهر افتاد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷:تا عکس تو از روزنهٔ‌ دیده در افتاد - در خانهٔ دل پرتو شمس و قمر افتاد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد - از صورت بی طاقتیم پرده برافتاد


  47. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲:به نزد اهل نظر هر که دیده‌ای دارد - مدام دیده ز روی تو بر نمی‌دارد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵:که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد - که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:همای بر همه مرغان از آن شرف دارد - که استخوان خورد و جانور نیازارد

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:به رنج و سعی کسی نعمتی به چنگ آرد - دگر کس آید و بی‌سعی و رنج بردارد


  48. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:هر گه که رخ بدزدد و دزدیده بنگرد - ما را کُشد به غمره و نادیده آورد


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۱:جُوشَن بیار و نیزه و بَرگُستوانِ وَرد - تا روی آفتاب، مُعَفَّر کُنَم به گَرد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۲:خون دار اگرچه دشمن خردست زینهار - مهمل رها مکن که زمانش بپرورد

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۲:از من بگوی حاجی مردم گزای را - کاو پوستین خلق به آزار می‌درد

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۶ - تقریرات ثلاثه:از من بگوی حاجی مردم گزای را - کاو پوستین خلق به آزار می‌درد


  49. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲:گفتم که دمی بنشین تا فتنه نبرخیزد - گفتا نبود عاشق کز فتنه بپرهیزد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد - وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد


  50. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲:هرکس که مقیم در خمّار نباشد - در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱:آن به که نظر باشد و گفتار نباشد - تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:جنگ از طرف دوست دل‌آزار نباشد - یاری که تحمل نکند یار نباشد


  51. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳:در پایش افکنم سر، تا دردسر نباشد - با زلف او دهم دل، تا دل دگر نباشد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸:با کاروان مصری چندین شکر نباشد - در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد

    سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۹:ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد - غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد


  52. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۰:دیده بی روی تو تا کی رنج بینائی کَشد - جان ما تا چند بی تو درد تنهائی کشد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد - ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد


  53. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:هرکس حکایتی ز جمالت شنیده‌اند - ور نه به دیده صورت رویت ندیده‌اند


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:اینان مگر ز رحمت محض آفریده‌اند - کآرام جان و انس دل و نور دیده‌اند


  54. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:چه شد که یار به بالین ما گذر نکند - به چشم لطف به بیمار خود نظر نکند


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۶:نشان آخر عهد و زوال ملک ویست - که در مصالح بیچارگان نظر نکند


  55. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰:دوش در فکر من آن شکل قد و بالا بود - نظر همت من از طرف بالا بود


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۶:نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود - با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود


  56. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۸:بدیدم آن مه خود را، پگاه خواب آلود - سعادت نظرش خواب غفلتم بربود

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲:ز عشق بنده چه خواهد بدان جمال فزود - که از قدیم تو بودی و این شکسته نبود


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود - گمان مبر که برآید ز خام هرگز دود

    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:اگر خدای نباشد ز بنده‌ای خشنود - شفاعت همه پیغمبران ندارد سود

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵:امیر ما عسل از دست خلق می‌نخورد - که زهر در قدح انگبین تواند بود

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶:چه گنج‌ها بنهادند و دیگری برداشت - چه رنج‌ها بکِشیدند و دیگری آسود

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰:هزار سال به امید تو توانم بود - اگر مراد برآید هنوز باشد زود


  57. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲:یار تنها شد و آن به که به تنها نرود - جان من رفت بدو تا تنِ تنها نرود


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴:هر که مجموع نباشد به تماشا نرود - یار با یار سفرکرده به تنها نرود


  58. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳:هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود - هرگز از یاد من آن زلف پریشان نرود


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:هر که را باغچه‌ای هست به بستان نرود - هر که مجموع نشسته‌ست پریشان نرود


  59. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴:چون چنگم از غم سرنگون،‌ کان دلستانم می‌رود - نالند رگها در تنم، کز سینه جانم می‌رود


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود - وآن دل که با خود داشتم با دلسِتانم می‌رود


  60. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۶:روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود - خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود؟ - خرقه بر دوش و میان بسته به زنار چه سود؟


  61. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶:چه مطرب است که امشب بدین مقام رسید - بساخت پردهٔ عشاق و پرده‌ها بدرید


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ظاهرا در مدح صاحب دیوان است:به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود - که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید


  62. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۴:پیش ما خاک آستان نیاز - بهترست از چهار بالش ناز


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:ای به خلق از جهانیان ممتاز - چشم خلقی به روی خوب تو باز

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:متقلب درون جامه ناز - چه خبر دارد از شبان دراز

    سعدی » گلستان » دیباچه:گر کسی وصف او ز من پرسد - بی‌دل از بی‌نشان چه گوید باز؟

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:آن که چون پسته دیدمش همه مغز - پوست بر پوست بود همچو پیاز

    سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بی‌نشان چه گوید باز


  63. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵:شراب‌خواره‌ام و رند و مست و شاهد باز - به جرم خویش مقرم، مِی آر و شاهد باز


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در وصف شیراز:خوشا سپیده‌دمی باشد آنکه بینم باز - رسیده بر سر الله اکبر شیراز

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرموده‌است:شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز - ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳:جزای نیک و بد خلق با خدای انداز - که دست ظلم نماند چنین که هست دراز

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴:گروهی از سر بی‌مغز بیخبر گویند - بریده به سر بدگوی تا نگوید راز


  64. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲:شنیده‌ایم که عشاق مستقیم احوال - به درد هجر بمردند بر امید وصال


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال - شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - پند و موعظه:توانگری نه به مال است پیش اهل کمال - که مال تا لب گور است و بعد از آن اَعمال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹:چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند - میان عالم و جاهل تألفست محال

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱:کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند - تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۳:قرار بر کفِ آزادگان نگیرد مال - نه صبر در دلِ عاشق نه آبْ در غربال


  65. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶:رفتم گر از نشستن ما می‌شوی ملول - زین در کجا روم که بیابم درِ قبول


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹:بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول - من گوش استماع ندارم. لمن یقول؟


  66. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵:تنم گردی است سرگردان به گرد دامن جانم - بیار آبی روان ساقی، مگر گردی بر افشانم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۴:اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم - قضای عهدِ ماضی را شبی دستی برافشانم


  67. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵:به پرسشی دل من شاد کن که غمگینم - ببخشم از لب خود بوسه‌ای که مسکینم


    سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر:خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم - بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم


  68. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹:عشق آمد و پر شد همه بیرون و درونم - در سر همه سودا شد و در دل همه خونم


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۲:آن کس که از او صبر محال است و سکونم - بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم


  69. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱:ای آرزوی جان من، ای عمر نازنین - چندین مکن که نیک نباشد جفا و کین


    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۵:هان ای نهاده تیر جفا در کمان حکم - اندیشه کن ز ناوک دلدوز در کمین


  70. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۰:نیست سرگشته‌تر از من به جهان باد صبائی - که سلامی ببرد از من سرگشته به جائی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی - عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی


  71. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴:عالم چو سراب است، طلب کن تو سر آبی - می نوش که خوشتر ز سراب است شرابی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷:ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی - شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی


  72. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۵:سخت سستی تو در وفا داری - نیک بد می‌کنی جفا کاری


    سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۵:هر شبی با دلی و صد زاری - منم و آب چشم و بیداری

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۵:ای پسندیده حیف بر درویش - تا دل پادشه به دست آری

    سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳:ای که شخصِ مَنَت حقیر نمود - تا درشتی هنر نپنداری

    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵:چون نداری کمال ِ فضل آن به - که زبان در دهان نگه داری


  73. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱:به دور چشم تو مستی خوش است و مخموری - ز روی پرده برافکن خلاف مستوری


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۳:تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری - از آن به قوت بازوی خویش مغروری

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۰:به پارسایی و رندی و فسق و مستوری - چو اختیار به دست تو نیست معذوری


  74. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲:سالی گذشت و نامد زان ماهرو سلامی - جان کرد عزم رفتن کانجا برد پیامی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰:صاحب نظر نباشد در بند نیک‌نامی - خاصان خبر ندارند از گفت و گوی عامی


  75. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸:مرا چون حلقهٔ زلفت بر آتش چند پیچانی - که از سودای تو عمرم سیه شد در پریشانی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کم‌تر نشاید کرد در پای تو قربانی

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱:بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی - به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴:ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی - مکافات بدی کردن، نمی‌گویم تو خود دانی

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸:خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی - نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹:گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی - چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی


  76. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۹:تا کی چو سگم از نظر خویش برانی - وقت است که چون باز مرا باز بخوانی

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲:ای یاد تو غایب ز زبان و دل ما نی - هرگز تو کنی یاد من سوخته یا نی؟


    سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳ - این غزل در تذکرهٔ مرآت الخیال امیر علیخان سودی به نام شیخ سعدی است:بربود دلم در چمنی سرو روانی - زرین کمری، سیمبری، موی میانی

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۹:ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی - هر چند که بالغ شدی آخر نه تو آنی


  77. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳:از روز ناتوانی اندیش تا توانی - می نوش با جوانان در موسم جوانی

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۵:پیک صبا اگر چه رنجور و ناتوانی - پیغام ما بگوئی آنجا اگر توانی


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۳:ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی - دودم به سر برآمد زین آتش نهانی


  78. ناصر بخارایی » قطعات » شمارهٔ ۴:ناصر انصاف از جهان مطلب - که در آفاق از او نیابی گرد


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳:هر که می با تو خورد عربده کرد - هر که روی تو دید عشق آورد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴:مرد دیگر جوان نخواهد بود - پیریش هم بقا نخواهد کرد

    سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵:ملک ایمن درخت بارورست - زو قناعت به میوه باید کرد

    سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۳:شادمانی مکن که دشمن مرد - تو هم از مرگ جان نخواهی برد

    سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:ای بسا اسبِ تیزرو که بماند - که خرِ لنگْ جان به منزل برد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۲:بخور، ای نیک‌سیرتِ سَره‌مَرد - کان نگون‌بخت گِرد کرد و نخوَرد

    سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:گرچه بیرون ز رزق نتوان خوَرد - در طلب کاهلی نشاید کرد


  79. ناصر بخارایی » قطعات » شمارهٔ ۸:صاحبا بارگاه قدر تو را - مهر بنده است و ماه دربانش


    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:زینهار از دهان خندانش - و آتش لعل و آب دندانش

    سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:هر که هست التفات بر جانش - گو مزن لاف مهر جانانش

    سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:شب، پراکنده خسبد آن‌که پدید - نَبُوَد وجهِ بامدادانش


  80. ناصر بخارایی » رباعیات » شمارهٔ ۲:اشکم چو عقیق است ز درج گهرت - پشتم چو کمان گشت ز تیر نظرت


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:صد بار بگفتم به غلامان درت - تا آینه دیگر نگذارند برت


  81. ناصر بخارایی » رباعیات » شمارهٔ ۴:هر چند به چالاکی آن دلبر نیست - ما را طمع وصال او در خور نیست


    سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۳:از تو به که نالم که دگر داور نیست - وز دست تو هیچ دست بالاتر نیست


  82. ناصر بخارایی » رباعیات » شمارهٔ ۱۵:با سنبلش آویختم از روی نیاز - گفتم من سودا زده را چاره بساز


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز - کوته نکنم ز دامنت دست نیاز

    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲:نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز - خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز


  83. ناصر بخارایی » رباعیات » شمارهٔ ۱۹:عالم چو بهشت ولیکن گذران - بسان چو عروسی و صبا جلوه گران


    سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:یاران به سماع نای و نی جامه‌دران - ما، دیده به جایی متحیر نگران