گنجور

 
ناصر بخارایی

ای آرزوی جان من، ای عمر نازنین

چندین مکن که نیک نباشد جفا و کین

در عاشقان به چشم حقارت نظر مکن

کین قوم با سگان تو باشند همنشین

حقا که مثل بنده نبینی به صد قران

در اتحاد صادق و در عشق راستین

فردا اگر به ناز در آئی تو در بهشت

حوران نهند پیش رخت روی بر زمین

حیف است صحبت تو شب و روز با رقیب

آری به دست دیو نه لایق بود نگین

رویم ببین که آینهٔ صورت توام

کز نقش روی تو نبود روی من مبین

تاصر وفا ز هیچ وجودی طمع مدار

کوتاه کن نکو سخن است این، صد آفرین