روزگاریست که من شیفتهٔ روی فلانم
روز و شب همچو سر زلف پریشانش از آنم
خرم آن مردن فرخنده که پیشم به عیادت
دوست بنشیند و جان در قدم دوست فشانم
آرزو میکندم پیش قدمهای تو مردن
دارم این رأی ولیکن نرسد دست به جانم
دهن خویش معطر کنم از غالیه صد بار
بعد از آن هم به زبان نام تو بردن نتوانم
مرده باشم من اگر بر سر خاکم بخرامی
بوی تو یابم و فریاد بر آید ز روانم
وان زمان نیز که از خاک من آواز بر آید
نام میمون تو ای دوست بود ورد زبانم
اثر خون دل از چهره توان شست، ولیکن
رود باز شود دم به دم از دیده روانم
عمر را خوش گذرانیم که دنیا گذران است
حاصل از عمر زمانیست که خوش گذرانم
غزل ناصر و نام تو بود تا به قیامت
که نویسند و نباشد اثر نام و نشانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق عمیق و شیفتگیاش به محبوبش صحبت میکند. او روز و شب را به یاد محبوب میگذراند و آرزوی مرگ در کنار او را دارد. دوست را مهمترین فرد در زندگیاش میداند و برایش زندگی را با محبت او معنا میکند. همچنین، او به خاطرات و بوی محبوبش اشاره میکند و معتقد است که حتی پس از مرگ هم نام او بر زبانش خواهد بود. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که خوش گذرانی و روانی عمر در کنار محبوب، مهمترین تجربههای زندگی هستند.
هوش مصنوعی: زمانی است که من به شدت عاشق چهرهٔ فلانی هستم و در طول روز و شب، مانند سر زلف پریشان او، گرفتار شوق او هستم.
هوش مصنوعی: آن مردن خوشی است که وقتی به عیادت دوستم میآید، احساس شادمانی میکنم و جانم را در راه دوستیاش فدای او میکنم.
هوش مصنوعی: مشتاقم که جلوتر از تو بروم، اما میدانم که این خواستهام ممکن نیست و نمیخواهم به جانم آسیب برسانم.
هوش مصنوعی: میخواهم دهانم را با رایحه خوش عطر کنم، اما حتی پس از این کار، باز هم نمیتوانم نام تو را به زبان بیاورم.
هوش مصنوعی: اگر بر سر خاکم بروی و بویی از تو بگیرم، آنقدر خوشحال میشوم که صدایم از درونم بلند میشود.
هوش مصنوعی: در آن زمان که از زمین من صدایی به گوش میرسد، نام خوش تو ای دوست، زبانم را پر خواهد کرد.
هوش مصنوعی: خون دل را نمیتوان از چهره پاک کرد، اما اشک همچنان از چشمانم سرازیر است.
هوش مصنوعی: باید از زندگیمان به خوبی لذت ببریم، چون زندگی مدت کوتاهی است و نتیجهاش به خوشی گذراندن لحظات آن بستگی دارد.
هوش مصنوعی: غزل ناصر تنها یادگار تو خواهد بود تا روز قیامت، در حالی که هیچ نشانهای از من باقی نخواهد ماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خدایی که به جز تو ملکالعرش ندانم
بجز از نام تو نامی نه برآید به زبانم
بجز از دین و صنعت نبود عادت چشمم
بجز از گفتن حمدت نبود ورد زبانم
عارفا فخر به من کن که خداوند جهانم
[...]
من اگر دست زنانم نه من از دستْ زنانم
نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم
نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم
من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
[...]
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟
هیچم از دنیی و عُقبیٰ نبرد گوشه خاطر
[...]
رحمت آری و کنی چاره این درد نهانم
گر بدانی که ز هجر تو چسان میگذرانم
چند در کوی تو بربوی تو برخاک نشینم
آتش سینه به آب مژه تا چند نشانم
در کمند خودم آوردی و چون نیر بجستی
[...]
خواهم از شوق زنم بوسه مکرر به دهانم
گاه و بیگاه که نام تو برآید به زبانم
گویم این غایت حسن است و ملاحت که تو داری
باز چون بنگرمت در نظر آیی به از آنم
در کمالات تو چندانکه سخن می کنم آخر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.