گنجور

 
ناصر بخارایی

به دور چشم تو مستی خوش است و مخموری

ز روی پرده برافکن خلاف مستوری

چو نور روی من از عکس روی روشن توست

چو نیک می‌نگرم ناظری و منظوری

من آدمی نشنیدم چو تو پریچهره

ملک ز دست تو دیوانه گردد و حوری

به گرد خاطر معشوق غم نمی‌گردد

اگر تو را غم عشاق نیست، معذوری

چو شمع در شب هجران به سوز می‌سازم

کسی مباد گرفتار داغ مهجوری

مرا شراب ز گریه است و مطرب از ناله

حریف همدم من عاشقی و رنجوری

درید غنچه به بویت لباس ماتم را

ز رنگ روی تو گل یافت خلعت سوری

چو قطره دورم از بحر عشق و نزدیک است

که در میانهٔ ما مرتفع شود دوری

اگر به سر اناالحق نمی‌رسی ناصر

میسرت نبود داروگیر منصوری

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک

به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری

دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است

به پیش امر تو تن در دهد به مأموری

سواد طره توقیع تو بر آتش رشک

[...]

مولانا

بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری

بیا به دعوت شیرین ما چه می‌شوری

حیات موج زنان گشته اندر این مجلس

خدای ناصر و هر سو شراب منصوری

به دست طره خوبان به جای دسته گل

[...]

سعدی

تو در کمند نیفتاده‌ای و معذوری

از آن به قوت بازوی خویش مغروری

گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد

میسرت نشود عاشقی و مستوری

بهشت روی من آن لعبت پری رخسار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری

اگر وصال میسّر شود پس از دوری

سوادِ ملکِ وجودم خراب کرد فراق

خراب‌کرده عشق و امیدِ معموری

بدان امید که روزی به گوشِ دوست رسد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری

اگر به صورت زیبای خویش مغروری

دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟

به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری

به بلبلان برسانید تا نفس نزنید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه