به دور چشم تو مستی خوش است و مخموری
ز روی پرده برافکن خلاف مستوری
چو نور روی من از عکس روی روشن توست
چو نیک مینگرم ناظری و منظوری
من آدمی نشنیدم چو تو پریچهره
ملک ز دست تو دیوانه گردد و حوری
به گرد خاطر معشوق غم نمیگردد
اگر تو را غم عشاق نیست، معذوری
چو شمع در شب هجران به سوز میسازم
کسی مباد گرفتار داغ مهجوری
مرا شراب ز گریه است و مطرب از ناله
حریف همدم من عاشقی و رنجوری
درید غنچه به بویت لباس ماتم را
ز رنگ روی تو گل یافت خلعت سوری
چو قطره دورم از بحر عشق و نزدیک است
که در میانهٔ ما مرتفع شود دوری
اگر به سر اناالحق نمیرسی ناصر
میسرت نبود داروگیر منصوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی معشوق است. شاعر در وصف زیبایی و جذبه چشمان معشوق سخن میگوید و از تأثیر عمیق وجود او بر دل خود صحبت میکند. او میگوید که عشق او چنان گیراست که باعث دیوانگی دیگران میشود و غمها را از خاطر میزداید. شاعر به حالت سوز و گداز خود در دوری از معشوق اشاره میکند و بیان میکند که همدمش عشق و رنج است. او همچنین به تأثیر مثبتی که معشوق بر زندگیاش دارد میپردازد و علاقمندیاش به وصال او را ابراز میکند. در نهایت، شاعر از دشواریهای رسیدن به معشوق بهخصوص در شرایط سخت سخن میگوید.
هوش مصنوعی: در اطراف چشمان تو حالتی دلنشین و سرمستکننده وجود دارد، پس پرده را کنار بزن و از روی معصومیت خود پردهبرداری کن.
هوش مصنوعی: نور چهرهام ناشی از تابش نورتوست. وقتی خوب نگاه میکنم، میبینم که تو هم ناظر و هم هدف منی.
هوش مصنوعی: من هرگز انسانی را ندیدهام که مانند تو زیبا باشد؛ وقتی که تو از دست میروی، دیوانهها و حوریها نیز تحت تأثیر قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: اگر دل محبوب به خاطر تو غمگین نیست، این به خاطر آن است که تو خودت هیچ غمی از عشق دیگران نداری و بابت این موضوع معذور هستی.
هوش مصنوعی: در دل شبهای جدایی، همچون شمعی میسوزم و میزنم، کسی را آرزو نمیکنم که داغ فراق را بچشد.
هوش مصنوعی: من از گریهام شراب مینوشم و از نالهی دوستانم موسیقی میسازم. همدم من عشق و درد است.
هوش مصنوعی: بویی که از تو میآید، غنچه را به حالت ماتم درمیآورد و رنگ چهرهات باعث میشود که گل لباس عروسی بر تن کند.
هوش مصنوعی: من مانند قطرهای هستم که از دریاى عشق دورم، و این امکان وجود دارد که فاصلهٔ میان ما به زودی از بین برود.
هوش مصنوعی: اگر به مقام عرفان و حقیقت نمیرسی، ناصر میسرت به تو کمک نخواهد کرد، چون او هم در جستجوی دارویی برای رهایی است، نه برای تو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماک قدرا، افلاک قدر تا، توئی آنک
به تیغ قادر بیچون قضای مقدوری
دماغ چرخ که پر بادکبر سلطنت است
به پیش امر تو تن در دهد به مأموری
سواد طره توقیع تو بر آتش رشک
[...]
بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
بیا به دعوت شیرین ما چه میشوری
حیات موج زنان گشته اندر این مجلس
خدای ناصر و هر سو شراب منصوری
به دست طره خوبان به جای دسته گل
[...]
تو در کمند نیفتادهای و معذوری
از آن به قوت بازوی خویش مغروری
گر آن که خرمن من سوخت با تو پردازد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
بهشت روی من آن لعبت پری رخسار
[...]
خوش است دردِ جداییّ و داغِ مهجوری
اگر وصال میسّر شود پس از دوری
سوادِ ملکِ وجودم خراب کرد فراق
خرابکرده عشق و امیدِ معموری
بدان امید که روزی به گوشِ دوست رسد
[...]
بدین صفت که تویی در زمانه، معذوری
اگر به صورت زیبای خویش مغروری
دلم چو آینه صورت پرست شد، چه کنم؟
به هر طرف که نظر می کنم تو منظوری
به بلبلان برسانید تا نفس نزنید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.