دوش در فکر من آن شکل قد و بالا بود
نظر همت من از طرف بالا بود
دیده میزد همه شب نقش خیالت بر آب
پیش صاحبنطران راز نهان پیدا بود
آب چشم از سرم امروز گذشت و چه عجب
زانکه دی تا کمر و دوش به دوش ما بود
تا به معنی نرسیدیم نمیشد معلوم
بین که در پردهٔ تقدیر چه صورتها بود
همه از میکده رفتند حریفان سرمست
سر ما بود که در پای خم صهبا بود
نتوانست که ناصر به هنر پوشد عیب
که مبصّر به همه عیب و هنر بینا بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف یک معشوق با قد و بالا پرداخته و به یادآوری لحظاتی از عشق و خیالات خود اشاره میکند. او از شبهایی میگوید که تصویر محبوبش را بر آب میدیده و رازهای عشقش برای دیگران آشکار بوده است. احساساتی چون گریه و غم نیز در او موج میزند، و یادآوری میکند که روزی نزدیکی و همصحبتی با محبوبش را داشته است. در نهایت، شاعر به هنر و نقصهای انسان اشاره میکند و میگوید که خود را نمیتواند پنهان کند، زیرا دیگران به وضوح عیوب و هنرهایش را میبینند.
هوش مصنوعی: دیشب در افکارم تصویری از آن شخص با قد و قامت زیبا در ذهنم بود و نگاه من به سمت او معطوف شده بود.
هوش مصنوعی: با چشم خود در طول شب تصویر خیالت را روی آب میدیدم، در حالی که برای دیگران راز پنهانی آشکار بود.
هوش مصنوعی: امروز اشک از چشمانم جاری شد و چقدر شگفتانگیز است که دیروز این اشک تا کمر و روی دوش من بود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که به فهم و درک واقعی نرسیدیم، نمیتوانستیم بفهمیم که در دنیای مقدر چه شکلها و قالبهایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: همه دوستان و رفقا از میخانه بیرون رفتند و حالتی شاد و سرمست دارند، اما من تنها ماندهام و در کنار این لبهی ظرف شراب در حال لذت بردن هستم.
هوش مصنوعی: ناصر نتوانست عیبی را بر هنر خود بپوشاند، زیرا بینندهای که به دقت نظر میکرد، به همه عیبها و خوبیها آگاه بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
با رفیقی دو که دایم نتوان تنها بود
خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم
وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
پارس در سایه اقبال اتابک ایمن
[...]
سالها دفترِ ما در گرو صَهبا بود
رونقِ میکده از درس و دعایِ ما بود
نیکیِ پیرِ مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشمِ کَرَمَش زیبا بود
دفترِ دانش ما جمله بشویید به مِی
[...]
دوش در خاطر من ولوله گیپا بود
در تمنای رخش دل همه شب شیدا بود
در حریم حرم دیگ، مربع چو نشست
گوشت بره کنون دولت گندم وا بود
خرده هائی که عیان داشت، روان کرد نثار
[...]
سالها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
سالها تا رتنم تافته کمخا بود
دل چون پرمگس شیفته والا بود
پیش ازان روز که والا شود آب سرسنگ
[...]
مهر رخسارت ز ذرات جهان پیدا بود
هر دو عالم در شعاع حسن او شیدا بود
پرتو حسنت عیان بینم ز ذرات جهان
مهر رخسار تو تابان از همه اشیا بود
مرغ جان عاشقان را در هوای وصل دوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.