گر تو داری به عاشقان اقرار
هر چه جز عاشقیست هیچ انگار
دل که از درد دوست خالی ماند
پیش سگ افگنش که شد مردار
هر که اندر شمار جانان نیست
سبحه در دست او بود زنار
سر اگر پیش بت سجود کند
نیست نقصان چو دل بود با یار
بد بود روی کرده در مسجد
وز درون گشته ساکن خمار
هرکه بر وصل دوست عشق آرد
ز آنچنان عشق گو کن استغفار
غرض ما مراد جانان است
عاشقان را به وصل و هجر چه کار
نیست عشق آنچه در بیان آید
فرق باشد ز دیده تا گفتار
گر چه اظهار عشق از عشق است
عشق ظاهر نگردد از اظهار
گر همه عمر وصف عشق کنیم
گفته باشیم قطرهای ز بحار
زان دهان است گفتهٔ ناصر
سایه گوید ز نور خود ناچار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.