گنجور

 
ناصر بخارایی

چون چشم تو هرگز نکنم توبه ز مستی

همچون دهنت دم نزنم هیچ ز هستی

هر کس ز شراب هوسی مست غرورند

ما مست‌تر از جمله ولی مست الستی

در میکده خاک قدم پیر مغانم

آری نشنیدی مثل مستی و پستی

تو یوسف خوبانی و خوبان جهان را

هم دست ببریدی و هم چشم ببستی

تا هجر گزیدی دل ما پاره شد از غم

سنگی بزدی، شیشهٔ ما را بشکستی

در دست غمی هر نفس افتد دل ناصر

چند ای دل پرخون چو قدح دست به دستی