تا ز باریکی میانت تاب داده موی را
سبزه پیش روی تو بر خاک مالد روی را
تو چه غم داری اگر سیلاب اشکم میرود
چون من از خاشاک راهی کمترم این کوی را
بر وفاداران خود هر دم زنی تیغ جفا
کس نشان ندهد بدین تندی و تیزی خوی را
دیده را در هجر تو از خون دل جو ساختم
سرو من در دیده بنشان قامت دلجوی را
دوش می خوردی و امروز از خماری سرگران
از دهانت در سحرگه بردهام این بوی را
گر تو بر گوی زنخدان میزنی چوگان زلف
صحن میدان از سوار دیده سازم گوی را
سنگ طعنه تا به کی ناصر خورد در کوی تو
ای گل خوشبو چه رانی بلبل خوشگوی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و دلتنگی شاعر نسبت به محبوبش میپردازد. شاعر از زیبایی محبوب و معشوقهاش سخن میگوید که حتی در سختیها و غمهایش نیز نمیتواند از او جدا شود. او در مورد وفاداری و جفاهایی که به خود و دیگر وفاداران میشود، صحبت میکند و میگوید که عشق او مانند سروی در دلش نشسته است. همچنین، شاعر به حالتی اشاره میکند که محبوبش در گذشته غرق شادی بوده و حالا در غم و خماری به سر میبرد. در نهایت، او از گل خوشبویی یاد میکند که بلبل به آن دلبسته است و این عشق را بیان میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر باریکی میان تو، موهایت را تاب دادهام تا سبزهای که در جلویت است، بر خاک صورتت را بساید.
هوش مصنوعی: تو چرا نگران هستی اگر اشکهایم به مانند سیلاب جاری است؟ من در این کوی، کمتر از خاشاک و برگهای خشک هستم.
هوش مصنوعی: به وفاداران خود هر روز با ظلم و ستم حمله میکنی، اما هیچکس جرأت ندارد با این شدت و تیزی، رفتار تو را نشان دهد.
هوش مصنوعی: در دوری تو، چشمانم را از عشق و غم پر کردهام و اکنون میخواهم که دلبر دلنوازم را در این چشمان بگذارم تا مانند سروی زیبا در آنجا قرار گیرد.
هوش مصنوعی: دیشب مست نوشیده بودی و امروز به خاطر سردرد و خماری، بوی خوشی را که از دهان تو در صبح زود برخاسته است، بردهام.
هوش مصنوعی: اگر تو با زیباییات بر چهرهام ضربه میزنی، مثل اینکه با چادر زلفت در میدان نبرد بازی میکنم و با نگاه تو گوی را خواهیم زد.
هوش مصنوعی: در کوی تو ای گل خوشبو، بلبل خوشگو با محبت و ناز تو را میستاید، اما سنگهای طعنه و زخمها تا کی باید او را آزار دهد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب نماید در صفت زلفین آن بت روی را
مه نماید در صفت رخسار آن دلجوی را
شب کجا جوشن بود کافور دیبا رنگ را
مه کجا مَفرَش بود زنجیر عنبر بوی را
بر زمین هر کس خبر دارد که ماه و آفتاب
[...]
من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
وین دلآویزی و دلبندی نباشد موی را
روی اگر پنهان کند سنگیندلِ سیمینبدن
مشک غمازست نتواند نهفتن بوی را
ای موافقصورتومعنی که تا چشم من است
[...]
عاشق روی توام از من مپوش آن روی را
پرده بردار از رخ و بر رو میفگن موی را
تا بروز وصل تو چشمش نبیند روی خواب
هر که یک شب همچو من در خواب دید آن روی را
گرد میدان زمین سرگشته گردم همچو گوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.