ای که در دیده خیال تو کند پردهدری
تا کی از دیدهٔ صاحبنظران پرده دری
باز آیم ز همه گر ز درم باز آئی
بگذرم از سر خود گر ز سرم بر گذری
گفتهای دل مده از دست و نظر با خود دار
نظرم پیش تو خود نیست، تو پیش نظری
خبر بی خبران بر همه آفاق رسید
تو هنوز از خبر بی خبران بیخبری
جان سپر ساختهام پیش خدنگ چشمت
در جهان نام برآوردهام از جان سپری
پاک گشتیم چو آئینه ز خود هر وقت
که به خود شیفته گردی به سوی خود نگری
ای صبا در سر زلفش مرو و جان مطلب
که همه وقت از آن دام بلا جان نبری
من چو بلبل به فغان آمدم از شوق ولی
برگ فریاد ندارد گل صد برگ تری
دوش در خون شده خار مژهٔ ناصر دید
از حسد لرزه بر افتاد به برگ طبری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.