گنجور

 
ناصر بخارایی

ای که در دیده خیال تو کند پرده‌دری

تا کی از دیدهٔ صاحبنظران پرده دری

باز آیم ز همه گر ز درم باز آئی

بگذرم از سر خود گر ز سرم بر گذری

گفته‌ای دل مده از دست و نظر با خود دار

نظرم پیش تو خود نیست، تو پیش نظری

خبر بی خبران بر همه آفاق رسید

تو هنوز از خبر بی خبران بی‌خبری

جان سپر ساخته‌ام پیش خدنگ چشمت

در جهان نام بر‌آورده‌ام از جان سپری

پاک گشتیم چو آئینه ز خود هر وقت

که به خود شیفته گردی به سوی خود نگری

ای صبا در سر زلفش مرو و جان مطلب

که همه وقت از آن دام بلا جان نبری

من چو بلبل به فغان آمدم از شوق ولی

برگ فریاد ندارد گل صد برگ تری

دوش در خون شده خار مژهٔ ناصر دید

از حسد لرزه بر افتاد به برگ طبری

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فرخی سیستانی

دل من خواهی و اندوه دل من نبری

اینْت بی‌رحمی و بی‌مهری و بیدادگری

تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی

من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری

غم تو چند خورم و انده تو چند برم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
منوچهری

چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری

باز برگرد به بستان در چون کبک دری

تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری

که به چشم تو چنان آید، چون درنگری

مسعود سعد سلمان

آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد

زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری

تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری

زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری

می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک

[...]

امیر معزی

گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری

گشت تابنده ز دریای معانی گهری

سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک

ملک‌العرش عطا داد ملک را پسری

ملک باغ‌ است و در آن باغ‌ ملک سنجر هست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

برهٔ بریان هر جا که بود چاکر تست

طبق حلوا داماد و تو او را خسری

خوردنیهای جهان گر به شکم جمع شدند

همه گفتند که ای خواجه تو ما را پدری

ای همه نزهت و شادی و همه راحت و روح

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه