ز عشق بنده چه خواهد بدان جمال فزود
که از قدیم تو بودی و این شکسته نبود
جدا ز روی تو من روی و ره نمیدانم
ولی چو روی نمودی تو جمله روی نمود
شبی خیال تو آمد قبای من دزدید
سحر نسیم تو آمد کلاه من بربود
بر آستان تو رفتم حدیث خود گفتم
پس از کرشمهٔ بسیار خدمت فرمود
تو را قبای که داد و تو را کلاه که دید
چنین مگوی که چون گفتهٔ تو کس نشنود
از این تملق شیرین چنان ز دست شدم
که سر فدای تو باشد، کله چه باشد و خود
به کشتگان تو خود را همی در اندازم
تو دست خویش نخواهی به خون من آلود
جمال روی تو را حسن و ناز افزون باد
زیان ندارد اگر عاشقی ز غم فرسود
اگر به باد رود در هوای تو ناصر
تو را اگر چه ندارد زیان ندارد سود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.