گنجور

 
ناصر بخارایی

دگر ره بر خدا کردم توکل

مرا از خار این ره بشکفد گل

مرا با عشق خوبان جانبی هست

که میل جزو باشد جانب کل

ننوشم باده جز با ماهروئی

مرا یا گل خوش است و باده و مل

صبا برخیز اگر چه ناتوانی

مکن زنهار در رفتن تعلل

رسول عاشقانی پیش معشوق

ببر از من خدا را این ترسل

به شکّر عرضه ده پیغام طوطی

به گوش گل رسان گلبانگ بلبل

بگو ای بندهٔ چشم تو نرگس

غلام طرهٔ زلف تو سنبل

مرا تاب تجلی رخت نیست

ندارد سنگ خارا این تحمل

تجمل‌ها همه هست از جمالت

جمالت نیست محتاج تجمل

رخ و زلف تو را با عقل ناصر

همه اثبات دور است و تسلسل