خطاب کرد مرا وقت صبح، کای ناصر
چرا چو ثابته ساکن شدی ز سیّاری؟
پس از خجالت بسیار سر بر آوردم
بگفتم از سبب مفلسی و بیماری
بگفت چارهٔ این کار سخت آسان است
همیشه چارهٔ بیچارگان کند باری
برو به سُدّهٔ صاحب نصاب عقل و هنر
که هرکه سر نهد آنجا کند کلُه داری
معین حق، شرفالدین که خاک سُدهٔ او
شرف دهد به مقیمان قصر زنگاری
مربی علما، عالم معالم دین
که نیست دانش او مختصر ز بسیاری
زحل که حارس حصن حصین گردون است
ز رأی روشنش آموخت حزم و بیداری
غبار موکب او سرمهٔ سپاهان است
که داد روشنی چشم تیره و تاری
حساب عمر شما در زمانه چندان باد
که فاضل آید از او هر عدد که بشماری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.