روی دربست به ما ابرویت از پیشانی
ماه را نیست چنان روی و چنین پیشانی
قاصدی نیست که در گوش من از بیم رقیب
برساند ز دهانت سخن پنهانی
نام تو ورد زبان است مرا در همه حال
من تو را خوانم اگر چه تو مرا میرانی
جان به سودای وصال تو متاعیست گران
میسپاریم روانی که به جان ارزانی
تا تو برخاستهای آتش ما ننشیند
بنشینی تو مگر آتش ما بنشانی
گر میان تن و جان رسم جدائی باشد
غم نباشد که تو پیوسته میان جانی
من اگر کنه کمال تو ندانم، دانم
که تو دانائی و نادانی ما میدانی
در سماعی که به چرخ آئی ای ماه از مهر
آستینی چه شود گر سوی ما افشانی
باد رنگین سخن را چو سلیمان ناصر
خوش همیراند، ای مطرب اگر خوش خوانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما! گرد سرم چند همیگردانی
زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی
یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی
یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی
از حد و غایت نافرمانی در مگذر
[...]
هرکه زو دیده بود یزدان بی فرمانی
درد او را نکند هیچ خورش درمانی
همه دردی را درمان بتوان کرد بجهد
نقرس است آنکه ز درمانش همی درمانی
چون بود دردی کان را نتوان درمان کرد
[...]
رومه سوزک مژه میکنی از نادانی
ای بهر کندن و هر سوختنی ارزانی
جان کن ای کور جگر سوز و سخن نیکو گوی
مژه وارونه چه کردند ترا میدانی
مژه بر هم نزنی شب ز غم هجران را
[...]
یافت احوال جهان رونق جاویدانی
چرخ بنهاد ز سر عادت بیفرمانی
در زمان دو سپهدار که از گرد سپاه
بر رخ روز درآرند شب ظلمانی
باز در معرکه چون صبح سنانشان بدمد
[...]
ای خدا! دار درین ساحت دهر فانی
صدر دین را ببزرگان دگر ارزانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.