آن کس که از او صبر محال است و سکونم
بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم
پرسید که چونی ز غم و درد جدایی
گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم
زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد
از دست زبانها به تحمل چو ستونم
مشنو که همه عمر جفا بردهام از کس
جز بر سر کوی تو که دیوار زبونم
بیم است چو شرح غم عشق تو نویسم
کآتش به قلم در فتد از سوز درونم
آنان که شمردند مرا عاقل و هشیار
کو تا بنویسند گواهی به جنونم
شمشیر برآور که مرادم سر سعدیست
ور سر ننهم در قدمت عاشق دونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میگوید. او بیان میکند که صبرش تمام شده و دردی عمیق از جدایی را احساس میکند. به معشوق اشاره میکند که دیدن او برایش همچون عبادت است و احساس میکند که در برابر زبانها و نگاهها مانند ستونی بیحرکت ایستاده است. او از جفای دیگران گلایه میکند و میگوید که تنها در کوی معشوقش مورد آزار قرار گرفته است. نگران است که وقتی از عشقش مینویسد، آتش دلش به قلمش بیفتد. او همچنین به کسانی که او را عاقل میدانستند اشاره میکند و اکنون نشان از جنون عشقش دارد. در نهایت، با تأکید بر عشقش میگوید که آماده است که جانش را برای معشوق بدهد.
هوش مصنوعی: شخصی که نتوانم او را تحمل کنم و در کنار او آرامش نداشته باشم، حالا انگشتانش را در خون من فرو کرده است.
هوش مصنوعی: در پاسخ به پرسش او درباره حال و وضعیت من از غم و درد جدایی، گفتم نمیتوانم به خوبی حال خود را توصیف کنم.
هوش مصنوعی: از زمانی که چهره تو برایم مانند جایگاه دعا شد، دیگر زبانها نمیتوانند بار سنگین عشق و اشتیاقم را تحمل کنند و من همچون ستونی استوار ماندهام.
هوش مصنوعی: نشنیدهام که در طول زندگیام، از کسی جز تو بدی دیدهباشم، چرا که تو تنها جایی هستی که همواره زخم خوردهام.
هوش مصنوعی: نگرانم که اگر درباره غم عشق تو بنویسم، آتش در قلمم شعلهور شود به خاطر آتش درونم.
هوش مصنوعی: آنهایی که مرا عاقل و هوشیار شمردهاند، کجا هستند تا گواهی بنویسند که من دیوانهام؟
هوش مصنوعی: شمشیر را به پیش بکش که هدف من سر سعدی است، و اگر سرم را به پای تو نگذارم، در این صورت، عاشق پست و بیارزشی هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم
دادند همه خلق گواهی به جنونم
یاران ز من دل شده پرسند که چونی؟
من بیخودم از خود خبرم نیست که چونم
خواهم که به چنگ آورم آن زلف نگونسار
[...]
عشق آمد و پر شد همه بیرون و درونم
در سر همه سودا شد و در دل همه خونم
دیرست که دیوانهام و عاشق و سرمست
اما به خرابی نه بدینسان که کنونم
موئی شدم از بس که بلا بر سرم آمد
[...]
زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
فرداست که سر حلقه ارباب جنونم
بار دلم از کوه فزونست عجب نیست
گر خم شود از بار چنین قد چو نونم
تا بندهٔ مه خود شدم ایام
[...]
آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم
گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم
آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت
من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم
در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.