ای بلای عاشقان بالای سروآسای تو
کار ما بالا گرفته از قد و بالای تو
جان ز دل بردی و جز چهره ندارم وجه زر
با وجود مفلسی من چون کنم سودای تو
خاک پایت،کوری دشمن، به چشمم توتیاست
ور ز من باور نداری، بین به خاک پای تو
نور چشم من توئی، چشمم به رویت روشن است
من نمیخواهم به جز در دیدهٔ خود جای تو
صورت چشمیست نرگس، لیکن او را نور نیست
ور نه شرمی داشتی از نرگس رعنای تو
جان شیربن مینماید تلخ در پیش لبت
این تمتع دارم از شیرینی لبهای تو
درد هجرانت به نقد امروز ناصر را بکشت
این زمان سودی ندارد وعدهٔ فردای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تماشاگاه جانها صورت زیبای تو
وی کلاهِ فرقِ مردان پای تا به پایِ تو
چرخ گردان در طواف خانهٔ تمکین تو
عقل پیر احسنتگویِ حکمتِ برنای تو
چون خجل کردی دو عالم را پدید آمد ز رشگ
[...]
تا جهان باشد جهان بادا بکام و رأی تو
ملک در فرمان کلک مملکت آرای تو
سرمه چشم بزرگان باد خاک پای تو
وز بزرگان هیچکس ننشیند اندر جای تو
باد در حفظ ملک دین تو و دنیای تو
[...]
ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو
چاشنی عمرم از حلوای تو حلوای تو
دامن گردون پر از در است و مروارید و لعل
میدوانند جانب دریای تو دریای تو
جانهای عاشقان چون سیلها غلطان شده
[...]
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
چون تو حاضر میشوی من غایب از خود میشوم
بس که حیران میبماندم وهم در سیمای تو
کاشکی صد چشم از این بی خوابتر بودی مرا
[...]
چون منی را کی رسد روی جهانآرای تو
دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو
روی بنمودی و غوغا در جهان انداختی
تا جهان باشد مبادا ساکن از غوغای تو
روزگارم ز استخوان سر چو انگیزد غبار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.