گنجور

 
ناصر بخارایی

نسخهٔ سنبل تو پیش گل آورد نسیم

گل به شکرانهٔ او خردهٔ زر داد به سیم

چشم بیمار تو را باد صبا با نرگس

نسبتی کرد و به جائی نرسد فکر سقیم

گل که با سرو چمن داشت قدیمی صحبت

داد بر باد هوا صحبت یاران قدیم

ریخت بر دامن کوه از صدف بحر گهر

دایهٔ ابر ندارد غم دُرهای یتیم

در دل غنچه اثر کرد دم باد صبا

دل این داشت سلامت، دل آن بود سلیم

روز و شب گوش نهد دل به زبان سوسن

سخن واعظ آزاده مفید است عظیم

نوش کن بادهٔ گلرنگ که هنگام گل است

لاله ساقی شد و گلبانگ هزار است ندیم

حالیا باغ بهشت است چه غم از دوزخ

باشد امید به هر حال نکوتر از بیم

ناز دلبر بود و نعمت می ناصر را

خوشتر از روضهٔ رضوان به همه ناز و نعیم