ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت
هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
سلطان خیالت بنشاندی به خلافت
ای سرو خرامان گذری از در رحمت
وی ماه درفشان نظری از سر رأفت
گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی
در دولت خاقان نتوان کرد خلافت
با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت
با روی تو نیکو نبود مه به اضافت
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود
باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت
شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان
درویش نباید که برنجد به ظرافت
سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده
دریا در و مرجان بود و هول و مخافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش زیبایی و جذابیت محبوب میپردازد و از عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوق حکایت میکند. شاعر محبوب را با زیباییهای طبیعی و لطافت توصیف میکند و از قدرت عشق میگوید که حتی عقل را هم تحت تأثیر قرار میدهد. او همچنین به دشواریها و چالشهای عشق اشاره دارد، زیرا در این مسیر ممکن است با خطرات و مرگ مواجه شود، اما در عین حال بر ارزش دوستی و پذیرش سرنوشت تأکید میکند. به طور کلی، این شعر به پیچیدگیهای عشق و زیباییهای آن میپردازد.
ای کسی که تماشای تو موجب راحت و خندیدنت بلایی است، از لحاظ زیبایی بر همهٔ زیبا رویان پیشی گرفتی. [ آفت: بلا و گزند / خوبان: جمع خوب، زیبارویان / لطافت: نرمی و لطف، طراوت و تازگی / کنایه: گوی ربودن (پیروز شدن) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای آنکه از لحاظ جمال و زیبایی مثل تصویر های روی پارچهٔ شهر ختا هستی و ای در لطافت چونان قطرات باران بهاری، [دیبا: پارچه ابریشمی / خطا (ختا) غزل ۱۲۲ بیت ۳ / نکویی: خوبی و لطافت / نظافت: پاکی / تناسب: قطره، باران ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای زیبا رو، هر بار که با بی پروایی و شنگی، هستیِ کسی را مثل سر زمینی فتح کردی، خیال، تو را مثل جانشینی بر آن ملک مستقر ساخت. [شوخی: گستاخی و بی پروایی، دلیری، شنگی / خیال: تصور چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد، تصویر معشوق /خلافت: جانشینی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای معشوق همچون سرو خرامان، از راه رحمت و بخشایش بر ما گذری کن و ای کسی که در تابندگی به ماه می مانی، از سر مهربانی به ما نظری بیفکن. [خرامان: روندهٔ با ناز و تکبر و تبختر، خوش رفتار / دُر افشان: درخشان و تابان / نظر: توجه و عنایت، نگاه / رأفت: مهربانی.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
به من می گویند: او را ترک کن و برو تا لذت همنشینی با او از یادت برود؛ اما می ترسم دوری راه، عشقم را نسبت به او افزون کند. [ صحبت: دوستی و محبت / هوس: میل و آرزو / بُعد مسافت: دوری راه / جناس اشتقاق: برو، برود.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای خرد، آیا به تو نگفتم که در قلمرو عشق برایت جایی نیست؟ آری، در دوران حکومت خاقان ترکستان خلافت کردن ممکن نیست. / خاقان: لقب پادشاهان چین و ترک / خلافت: در اینجا به معنای مطلق "حکومت". [ خ ِ ف َ ] (ع مص ) بجای کسی بعد وی بودن در کاری. (آنندراج ). ایستادن بجای کسی که پیش از وی بوده باشد. (ترجمان علامه جرجانی). نیابت (زمخشری). جانشین شدن. (یادداشت بخط مؤلف). خلافة. پی کسی آمدن. بجای کسی خلیفه کردن کسی را. (آنندراج ). ولی عهد کردن. جانشین کردن. /عارفان عقل را دو گونه دانسته اند: عقل جزیی و مادی یا عقل معاش و دیگر عقل ما عُبِد به الرحمان و یا به تعبیر دیگر عقل معاد که عقل الهی است. مخالفت عارفان از جمله شیخ اجل با عقل جزیی و یا به قول فلاسفه عقل هیولانی است که با عشق مخالف است و برای شناخت رازهای نهانی نامحرم و به معرفت حق راه نمی برد. سعدی به دفعات و مکرر مخالفت عشق و عقل را در غزل های خود بیان نموده است بیت چهارم غزل ۹ ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
سرو از لحاظ تناسب در برابر قامت تو زیبا نیست و ماه هم نسبت به روی زیبایت زیبا به نظر نمی آید. [ با: در هر دو مصراع "بای" مقابله است، در برابر/ به اضافت: به نسبت ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هر عاشقی که معشوق به وی وعدهٔ کشتن دهد، نباید از مرگ هراسی داشته باشد. [ مخالفت: ترس و بیم./کنایه: دلارام (معشوق و محبوب) / تناسب: کشتن، مرگ.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
عاشقی که طالب یار است، صد خوان برای دشمنان می گسترد، به امید آنکه روزی او معشوق را چون میهمانی بر سر آن خوان ببیند. [باشد که: شاید که، امید است که /ضیافت: مهمانی ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
شمشیر در دست محبوبان، لطیف و زیباست و عاشق مفلس نباید از لطافتی که در شمشیر عزیزان هست، رنجیده گردد. [ ظرافت: زیبایی و لطافت /درویش: عاشق تنگدست ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای سعدی، آنگاه که اسیر عشق گشتی، در برابر تقدیر تسلیم باش؛ زیرا در دریا هم مروارید و مرجان وجود دارد و هم هول و هراس. [ هول: ترس /مخافت: بیم/ کنایه: تن به قضا دادن (تسلیم تقدیر و پیشامد شدن) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
المتنة لله که تأیید ظفر یافت
صدری که ازودولت و دین رونق و فریافت
المنة لله که چو فردوس شد امروز
آنشهر که از غیبت او شکل سقریافت
المنة لله که ازاین مقدم میمون
[...]
حسنت همه آشوب و جمالت همه آفت
شوخی به تو منسوب و جفا با تو اضافت
ای باد صبا را ز نسیم تو روانی
وی آب روان را ز خیال تو لطافت
گر پای رود در ره تو خوف عظیمست
[...]
اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت
بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت
خون میخوری و نیستت از خلق مخافت
تا چند کنی شوخی؟ تا چند ظرافت؟
ای حسن و صباحت اثری از گل رویت
از چاه زنخدان تو خورد آب لطافت
بوی میش آورد سوی خانه خمار
[...]
ای جسم تو بگرفته ز جان باج لطافت
جان را همه آسیبی و دل را همه آفت
جان را بود آن لطف که در جسم کند جای
تو جای بجان کرده ای از فرط لطافت
پرداختم از غیر تو دل بهر تو آری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.