گنجور

 
ناصر بخارایی

عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب

این همه جمع و من مهجور تنها و غریب

از که خواهم یارئی چون دوست با من دشمن است

وز که جویم مرهمی چون هست دردم از طبیب

شمع در جمع حریفان رفت از آن پروانه سوخت

گل قرین خار شد زان گشت نالان عندلیب

نیش ما خوردیم از آن نحل و مخالف نوش یافت

خار با ما می‌رسد زان نخل و خرما با رقیب

عید وصل او که ما از او بعید افتاده‌ایم

دولتی باشد اگر گردد میسر عن قریب

عاشق و معشوق را معنی و صورت واجب است

صورت دلبر عجایب، معنی ناصر غریب