درویش را که ملک قناعت مسلم است
درویش نام دارد و سلطان عالم است
گر قُرص گرم مهر بر آرد تنور چرخ
در وقت چاشت سفرهٔ درویش را کم است
در هم شود ز بهر درم حال آدمی
آری تمام صورت در هم چو درهم است
خوش وقت آن گدای که در پیش همتش
ترک کلاه فقر به از افسر جم است
آزادهوار دامن همت فروفشان
زین خاکدان که شادی او بندهٔ غم است
گر آدمی شکفته نباشد چو گل رواست
در بوستان دهر که زندان آدم است
آن را که دل بر آخور آخر زمان نهاد
کمتر ز خر شمارش اگر رخش رستم است
فیروزهٔ فلک که به گوهر نشاندهاند
بر وی نشان حادثه چون نقش خاتم است
در دور اگر به جام مرادی رسی منوش
کان کاس شربتیست که آلودهٔ سم است
زین حقهٔ مدور کحلی آسمان
دارو طلب مکن که در او چون مار ارقم است
معدوم شد وفا و مروت وفات یافت
وین جامهٔ کبود فلک بهر ماتم است
نادان چو واو عمرو برون است از حساب
اهل خرد نهان شده چون حرف مُدغم است
خم در خم است کار جهان همچو زلف یار
صد گونه پایبند تو در زیر هر خم است
بر باد رفت عمر و تو از خویش غافلی
یک دم به خود بیا که همه عمر یک دم است
فرصت اگر دمیست غنیمت شمار عمر
همدم مجو که هم دم تو با تو همدم است
تدبیر زاد کن که بقا در ره فناست
ترک امل بگو که عزیمت مصمم است
تدبیر عقل و قوت مردی و مردمی
این جمله هست و پنجهٔ تقدیر محکم است
ناصر مقام عجز بود راه بندگی
یک راهوار در ره او پور ادهم است
در سلک بندگان خودت گر دهند جای
این منزلت ز منزل شاهی مقدم است
خلقی برون پردهٔ اسرار مصطفی
خوش وقت عنکبوت که در پرده محرم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عهدیست تا نصیبه ما از جهان غم است
حال دل از فلک چو فلک نیک بر هم است
در عالم از فراغت خاطر اثر نماند
آری مگر فراغت از آن سوی عالم است؟
در مدت جوانی و در عهد کودکی
[...]
ای شاه بانوی ایران به هفت جد
اقلیم چارم از تو چو فردوس هشتم است
بلقیس روزگار توئی کز جلال و قدر
شروان شه از کمال سلیمان دوم است
خود خاتم بزرگ سلیمان به دست توست
[...]
شاها درِ تو قبله شاهان عالم است
گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است
مقصود آفرینش عالم تویی از آنک
ذات مطهرت سبب نظم عالم است
هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است
[...]
یارا بهشت صحبت یاران همدم است
دیدار یار نامتناسب جهنم است
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل آن دم است
نه هرکه چشم و گوش و دهان دارد آدمیست
[...]
تا دور آفرینش و تا عمر عالم است
پیوند عشق و عاشق و معشوق با هم است
گر سرّ این رموز بدانی وجود عشق
پیش از سرشتن گِل حوا و آدم است
آدم تویی به نقد و گر ناقدی تو را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.