عشق آمد و پر شد همه بیرون و درونم
در سر همه سودا شد و در دل همه خونم
دیرست که دیوانهام و عاشق و سرمست
اما به خرابی نه بدینسان که کنونم
موئی شدم از بس که بلا بر سرم آمد
من سقف بلا را مگر از موی ستونم
هر سرو که در باغ بلند است عزیز است
من سبزهٔ پستم که چنین خوار و زبونم
افغان من از پردهٔ افلاک گذر کرد
و افتاد همه راز دل از پرده برونم
بر هم مزن ای باد تو آن زلف نگونسار
تا باز پریشان نشود بخت نگونم
ناصر چو به زنجیر سر زلف تو در ماند
آوازه در آفاق برآمد به جنونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ تجربههای عشق و درد عمیق ناشی از آن است. شاعر از حالتی دیوانهوار سخن میگوید که در آن عاشق و سرمست است، اما این سرمستی به دلیل بلاها و مشکلات زیادی که بر او نازل شده، به خرابی تبدیل شده است. او خود را مانند گیاهی خوار و زبون میبیند و از رازهای دلش که به زبان آمدهاند، ابراز میکند. همچنین به باد دستور میدهد که زلف معشوقش را نلرزانند تا بختش بیشتر به قهری نرود. در پایان، شاعر به زنجیر ارتباطش با معشوق اشاره میکند و به جنون خود در اثر این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عشق به وجودم راه پیدا کرد و همه جا را فرا گرفت. در فکر من تنها درگیر یک آرزو بود و در دل من فقط درد و رنج وجود دارد.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که دیوانه، عاشق و شاداب هستم، اما خرابی و بینظمی من به این شدت که اکنون هست، نیست.
هوش مصنوعی: من مثل مویی شدم که به خاطر بلاها و مشکلاتی که بر سرم آمده، احساس سبکی و fragility میکنم؛ آیا این بلاها، مثل یک سقف سنگین، من را از هر طرف فشار نمیدهند؟
هوش مصنوعی: هر درخت بلند و زیبا در باغ ارزش و محبوبیت خاصی دارد، اما من همچون گیاه کوچکی هستم که به خاطر قد و قامت پایینم بیارزش و ضعیف به حساب میآیم.
هوش مصنوعی: من از محدودیتهای آسمانی عبور کردم و همهٔ رازهای درونم برای دیگران آشکار شد.
هوش مصنوعی: ای باد، لطفاً آن موهای پریشان را به هم نزن تا بخت بد من دوباره به هم نریزد و حالم بدتر نشود.
هوش مصنوعی: زمانی که ناصر در زنجیر گیسوی تو گرفتار میشود، صدای او در همه جا پیچیده و نشان از دیوانگیاش میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن کس که از او صبر محال است و سکونم
بگذشت ده انگشت فروبرده به خونم
پرسید که چونی ز غم و درد جدایی
گفتم نه چنانم که توان گفت که چونم
زان گه که مرا روی تو محراب نظر شد
[...]
در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم
دادند همه خلق گواهی به جنونم
یاران ز من دل شده پرسند که چونی؟
من بیخودم از خود خبرم نیست که چونم
خواهم که به چنگ آورم آن زلف نگونسار
[...]
زین گونه چو در مشق جنون حلقه چو نونم
فرداست که سر حلقه ارباب جنونم
بار دلم از کوه فزونست عجب نیست
گر خم شود از بار چنین قد چو نونم
تا بندهٔ مه خود شدم ایام
[...]
آن ترک که غارتگر صبر است و سکونم
گو باز بیا تا که کشی پنجه بخونم
آن روز که زد طاق نهان خانه عشقت
من بار تو بر فرق نهاده چو ستونم
در اوج محبت دو سه بالی بزدم بیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.