ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
رنگ قبول مردان، سبز و سفید باشد
نقش خیال رویش، در هر پسر نباشد
چشم وصال بینان، چشمیست بر هدایت
سری که باشد او را، در هر بصر نباشد
در خشک و تر بگشتم، مثلت دگر ندیدم
مثل تو خوبرویی، در خشک و تر نباشد
شرحت کسی نداند، وصفت کسی نخواند
همچون تو ماه سیما، در بحر و بر نباشد
سعدی به هیچ معنی، چشم از تو برنگیرد
تا از نظر چه خیزد، کاندر نظر نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و محبوبی خود اشاره میکند و ابراز میدارد که در زندگیاش هیچ چیزی به جز خیال معشوقش وجود ندارد. او به تضاد رنگها و زیباییهای ظاهری اشاره میکند و میگوید که در هر سپیدی، سیاهی را میبیند و هیچ رنگ دیگری بالاتر از سیاهی وجود ندارد. همچنین تصریح میکند که زیبایی واقعی فقط در وجود محبوبش قابل مشاهده است و هیچ کس نمیتواند وصف او را به درستی بیان کند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که حتی به هیچ دلیلی نمیتواند از عشقاش دست بکشد، زیرا او فقط با دیدن محبوبش زندگی میکند.
هوش مصنوعی: ما تصمیم گرفتیم که از مشکلات و دردسرها دوری کنیم، به طوری که جز عشق و فکر محبوب، هیچ چیزی در دل و ذهن ما وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: در هر سطح سفیدی که نگاه کردم، نقطهای سیاه مشاهده کردم و متوجه شدم که هیچ رنگی فراتر از سیاهی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: رنگی که مردان مورد قبول قرار میگیرند سبز و سفید است و تصویر ذهنی آنها در هر پسری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: چشم کسی که به وصال معشوق نائل شده، نوری است که راه را نشان میدهد و این بصیرت، مخصوص افرادی است که درک عمیقی دارند و همه نمیتوانند آن را داشته باشند.
هوش مصنوعی: من در هر شرایطی که بودهام، هرگز به زیبایی تو کسی را ندیدهام؛ در هیچیک از این شرایط، هرگز کسی مثل تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به زبان سادهتر بگوییم، کسی نمیتواند مانند تو زیباییات را توصیف کند یا شکوه تو را ببیند، همچنان که در دریا و خشکی هیچکس مانند تو نیست.
هوش مصنوعی: سعدی به هیچ دلیل و به هیچ بهانهای نمیتواند از تو چشم بردارد، زیرا وقتی تو از منظر او دور شوی، دیگر در نظرش نخواهی بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۲
در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
گفتم که روز عمرم شد تیره گفت خواجو
بالاتر از سیاهی رنگی دگر نباشد
همین شعر » بیت ۲
در روی هر سپیدی، خالی سیاه دیدم
بالاتر از سیاهی، رنگی دگر نباشد
اسب سیاه تا رفت رنگی دگر نیامد
آری پس از سیاهی رنگی دگر نباشد
همین شعر » بیت ۱
ما ترک سر بگفتیم، تا دردسر نباشد
غیر از خیال جانان، در جان و سر نباشد
گر با تو بر سرو زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد
با کاروان مصری چندین شکر نباشد
در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد
این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید
وین شاهدی و شنگی در ماه و خور نباشد
گفتم به شیرمردی چشم از نظر بدوزم
[...]
جان را به جای زلفت جای دگر نباشد
زین منزل خوش او را عزم سفر نباشد
جانا دلم ربودی گویی خبر ندارم
در زلف خود طلب کن زانجا به در نباشد
رویی و صد لطافت چشمی و جمله آفت
[...]
ما را ز کوی جانان عزم سفر نباشد
بی عمر زندگانی کس را بسر نباشد
وصف دهان شیرین می گویم و ندانم
در وصف او چه گویم کان مختصر نباشد
زلف ترا به هر سو باد افگند ازان رو
[...]
مردان این قدم را باید که سر نباشد
مرغان این چمن را باید که پر نباشد
آن سر کشد درین کو کز خود برون نهد پی
وان پا نهد درین ره کش بیم سر نباشد
در راه عشق نبود جز عشق رهنمائی
[...]
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب دیده
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.