گنجور

 
ناصر بخارایی

مرا دشوار می‌آید که با رویت به آسانی

مقابل گردد آئینه به روی سخت و پیشانی

قدح را از لب تو در دهان سریست پوشیده

کمر را با قد تو در میان رازیست پنهانی

چو عود خام دود من نگیرد دامنت هرگز

به روی آتشم چون زلف مشکین گر بپبچانی

مرا سر بر خط حکمت روی از غیر پیچیده

اگر چون خامه میرانی وگر چون نامه می‌خوانی

اگر این است در صورت به معنی خوشتر از اینی

اگر آن است در معنی به صورت بهتر از آنی

گر از من زلتی آمد به عذری دار معذورم

اگر من قدر اقبالت نمی‌دانم تو می‌دانی

مرا با دود خود بگذار و بگذر ای طبیب من

که در تدبیر درمانم همی‌ترسم که در مانی

چو تو سرچشمهٔ معنی شدی در عاشقی ناصر

سخن با او تر و تازه چو آب از دیده میرانی