گنجور

 
ناصر بخارایی

چو شاه عشق ظفر یافت بر ولایت دل

قماش خانه سبیل است و خون بنده بحل

حدیث شوق نگویم چرا که کسوت عشق

میان عاشق و معشوق کی شود حایل

خط وفای تو از لوح خاطرم نرود

سیاهی از رخ هندو کجا شود زایل

نوشت بر رخ من اشک صد رساله، ولیک

جز اهل فضل که داند عبارت فاضل

میان جان و تنم رفت صد مقدمهٔ بحث

ز مشکلات مَحبت ز ناقص و کامل

سه نقطه بر سر خط زد چو حل نشد حرفی

دل از سیاهی چشمم علامت مشکل

چو خاک بر سر کویش مقیم شد ناصر

ز آستان کریمان کجا رود سایل