فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «جمال خود منما، جز به دیده پر آب» مصرع اول یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «ب» است.
حرف آخر قافیه
غزل شماره ۱: دل به بوی وصل آن گل آب و گل را ساخت جا
غزل شماره ۲: امشب من و تو هر دو، مستیم، ز می اما
غزل شماره ۳: ز شراب لعل نوشین من رند بی نوا را
غزل شماره ۴: به دست باد گهگاهی سلامی میرسان یارا
غزل شماره ۵: مگسوار از سر خوان وصال خود مران ما را
غزل شماره ۶: زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
غزل شماره ۷: نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
غزل شماره ۸: نقش است هر ساعت ز نو، این دور لعبت باز را
غزل شماره ۹: خیال نرگس مستت، ببست خوابم را
غزل شماره ۱۰: ای که روی تو بهشت دل و جان است مرا
غزل شماره ۱۱: ز درد عشق، دل و دیده خون گرفت مرا
غزل شماره ۱۲: ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
غزل شماره ۱۳: نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را
غزل شماره ۱۴: محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را
غزل شماره ۱۵: اگر حسن تو بگشاید، نقاب از چهره دعوی را
غزل شماره ۱۶: یارب به آب این مژه اشکبار ما
غزل شماره ۱۷: ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما
غزل شماره ۱۸: من کیستم تا باشدم، سودای دیدار شما؟
غزل شماره ۱۹: قبله ما نیست، جز محراب ابروی شما
غزل شماره ۲۰: بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
غزل شماره ۲۱: نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب
غزل شماره ۲۲: چشمه چشم من از سرو قدت یابد آب
غزل شماره ۲۳: چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب
غزل شماره ۲۴: جمال خود منما، جز به دیده پر آب
غزل شماره ۲۵: غمزه سرمست ساقی، بیشراب
غزل شماره ۲۶: ای گل رخسار تو! برده ز روی گل، آب
غزل شماره ۲۷: ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب
غزل شماره ۲۸: از لب لعل توام، کار به کام است، امشب
غزل شماره ۲۹: جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب
غزل شماره ۳۰: خستهام ای یارو ندارم، طبیب
غزل شماره ۳۱: باز آمدی ای بخت همایون به سعادت
غزل شماره ۳۲: در سرم زلف تو، سودا انداخت
غزل شماره ۳۳: به آستین ملالم مران، که من به ارادت
غزل شماره ۳۴: خوشا! دلی که گرفتار زلف دلبند است
غزل شماره ۳۵: مرا ز هر دوجهان، حضرت تو، مقصود است
غزل شماره ۳۶: هرکه از خود خبری دارد، ازو بیخبر است
غزل شماره ۳۷: ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست
غزل شماره ۳۸: من خراباتیم و باده پرست
غزل شماره ۳۹: غمزه بیمار یار، از ناتوانی خوشترست
غزل شماره ۴۰: دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست
غزل شماره ۴۱: گر بدین شیوه کند، چشم تو مردم را مست
غزل شماره ۴۲: ای دل شوریده جان، نیست شو از هر چه هست
غزل شماره ۴۳: تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست
غزل شماره ۴۴: از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست
غزل شماره ۴۵: بیا که بی لب لعل تو، کار من، خام است
غزل شماره ۴۶: تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است
غزل شماره ۴۷: از بار فراق تو مرا، کار خراب است
غزل شماره ۴۸: عاشقان را از جمالش، روز بازار امشب است
غزل شماره ۴۹: تا به هوای تو دل، از سر جان، برنخاست
غزل شماره ۵۰: شب فراق، چو زلفت اگر چه تاریک است
غزل شماره ۵۱: من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است
غزل شماره ۵۲: مستی و عشق از ازل، پیشه و آیین ماست
غزل شماره ۵۳: رفیقان! کاروان، امشب، روان است
غزل شماره ۵۴: چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است
غزل شماره ۵۵: زلال جام خضر، دردی مدام من است
غزل شماره ۵۶: این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است
غزل شماره ۵۷: فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون است
غزل شماره ۵۸: شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است
غزل شماره ۵۹: چشم مخمور تو تا در خواب مستی خفته است
غزل شماره ۶۰: امشب، چراغ مجلس ما، در گرفته است
غزل شماره ۶۱: تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است
غزل شماره ۶۲: تا زماه طلعتت، طرف نقاب، افتاده است
غزل شماره ۶۳: روزی از رویت، مگر طرف نقاب، افتاده است
غزل شماره ۶۴: خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است
غزل شماره ۶۵: نه ز احوال دل بیخبرانت، خبری است
غزل شماره ۶۶: بویی از خاک رهت، همره باد سحری است
غزل شماره ۶۷: مشنو، که مرا از درت، اندیشه دوری است
غزل شماره ۶۸: بر سر کوی یقین، کعبه و بتخانه، یکی است
غزل شماره ۶۹: حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است
غزل شماره ۷۰: باز جانم، هدف تیر کمان ابرویی است
غزل شماره ۷۱: جان من میرقصد از شادی، مگر یار آمدهست
غزل شماره ۷۲: در ازل، با تو مرا، شرط و قراری بودست
غزل شماره ۷۳: عاشقان را شوق مستی، از شرابی دیگرست
غزل شماره ۷۴: دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست
غزل شماره ۷۵: درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست
غزل شماره ۷۶: مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست
غزل شماره ۷۷: من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست
غزل شماره ۷۸: هست آرام دل، آن را که دلارامی هست
غزل شماره ۷۹: بیوفا میخواندم، آن بیوفا، پیداست کیست
غزل شماره ۸۰: یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست
غزل شماره ۸۱: سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست
غزل شماره ۸۲: شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست
غزل شماره ۸۳: بیمار غمت را به جز از صبر دوا نیست
غزل شماره ۸۴: داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
غزل شماره ۸۵: چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست
غزل شماره ۸۶: عاشق سرمست را، با دین و دنیا کار نیست
غزل شماره ۸۷: میکشم دردی که درمانیش، نیست
غزل شماره ۸۸: بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست
غزل شماره ۸۹: دل میخرد حبیب و مرا این متاع نیست
غزل شماره ۹۰: درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
غزل شماره ۹۱: اگر غمی است مرا بر دل، از غمش غم نیست
غزل شماره ۹۲: حاصلی، زین دور غم فرجام، نیست
غزل شماره ۹۳: خسته باد آن دل، که از تیر جفایش خسته نیست
غزل شماره ۹۴: ما را به جز از عشق تو، در خانه کسی نیست
غزل شماره ۹۵: سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست
غزل شماره ۹۶: هر که چون سروم، گل اندامی نداشت
غزل شماره ۹۷: تیر خدنگ غمزهات، از جان ما گذشت
غزل شماره ۹۸: چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟
غزل شماره ۹۹: بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت
غزل شماره ۱۰۰: از سر دنیا و دین، مردانه در خواهم گذشت
غزل شماره ۱۰۱: آب چشمم راز دل، یک یک، به مردم، باز گفت
غزل شماره ۱۰۲: هر که با، عشق آشنا شد، زحمت جان، بر نتافت
غزل شماره ۱۰۳: دل، در برم گرفت و پی یار من برفت
غزل شماره ۱۰۴: بر سر کوی غمش، بی سروپا باید رفت
غزل شماره ۱۰۵: باز دل سودای آن زنجیر مو، از سر گرفت
غزل شماره ۱۰۶: سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت
غزل شماره ۱۰۷: سر، در رهش، نهادم و کاری به سر، نرفت
غزل شماره ۱۰۸: آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت
غزل شماره ۱۰۹: هر آن حدیث که از عشق میکند، روایت
غزل شماره ۱۱۰: ای جهان را چو مه عید، مبارک رویت
غزل شماره ۱۱۱: آن پری چهره که ما را نگران میدارد
غزل شماره ۱۱۲: بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد
غزل شماره ۱۱۳: در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد
غزل شماره ۱۱۴: تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد
غزل شماره ۱۱۵: تحریر شرح شوقت، طومار، بر نتابد
غزل شماره ۱۱۶: اگر روزی، نگارم را سوی بستان، گذار افتد
غزل شماره ۱۱۷: نه تنها، بر سر کوی تو ما را، کار، میافتد
غزل شماره ۱۱۸: من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمیگنجد
غزل شماره ۱۱۹: هر دمم، چهره به خون مژه، تر میگردد
غزل شماره ۱۲۰: ترک چشم تو، که با تیر و کمان میگردد
غزل شماره ۱۲۱: روی تو آب چشمه خورشید میبرد
غزل شماره ۱۲۲: به حضرت تو، که یارد، که قصهای ز من آرد؟
غزل شماره ۱۲۳: مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه دارد
غزل شماره ۱۲۴: گر از تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد
غزل شماره ۱۲۵: هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد
غزل شماره ۱۲۶: جان زندگی از چشمه پرنوش تو دارد
غزل شماره ۱۲۷: این یار که من دارم، ازین یار که دارد؟
غزل شماره ۱۲۸: دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
غزل شماره ۱۲۹: دل نصیب از گل رخسار تو، خاری دارد
غزل شماره ۱۳۰: باد هوای کویت، گرد از جهان برآرد
غزل شماره ۱۳۱: نه قاصدی که پیامی، به نزد یار برد
غزل شماره ۱۳۲: کیست که قصه مرا پیش نگار من برد؟
غزل شماره ۱۳۳: چشمت به خواب چشم مرا خواب میبرد
غزل شماره ۱۳۴: ز کویش نسیم صبا بوی برد
غزل شماره ۱۳۵: خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد
غزل شماره ۱۳۶: یارم به وفا وعده بسی داد و جفا کرد
غزل شماره ۱۳۷: آخرت روزی ز سلمان یاد میبایست کرد
غزل شماره ۱۳۸: سحرگه بلبلی آواز میکرد
غزل شماره ۱۳۹: عذارت خط به بخت ما درآورد
غزل شماره ۱۴۰: ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد
غزل شماره ۱۴۱: لطف جانبخش تو جانم ز عدم باز آورد
غزل شماره ۱۴۲: باد سحر از کوی تو بویی به من آورد
غزل شماره ۱۴۳: جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد
غزل شماره ۱۴۴: گرچه در عهد تو عاشق به جفا میمیرد
غزل شماره ۱۴۵: دل برد دلبر و در دام بلاش اندازد
غزل شماره ۱۴۶: گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد
غزل شماره ۱۴۷: آخر این درد دل من به دوایی برسد
غزل شماره ۱۴۸: گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد
غزل شماره ۱۴۹: جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟
غزل شماره ۱۵۰: دلی که شیفته یار دلربا باشد
غزل شماره ۱۵۱: بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد
غزل شماره ۱۵۲: ما را که شور لعلش، در سر مدام باشد
غزل شماره ۱۵۳: اسیر بند گیسویت، کجا در بند جان باشد
غزل شماره ۱۵۴: صنمی اگر جفایی کند آن جفا نباشد
غزل شماره ۱۵۵: ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
غزل شماره ۱۵۶: مستور در ایام تو معذور نباشد
غزل شماره ۱۵۷: دل شکسته من تا به کی حزین باشد؟
غزل شماره ۱۵۸: هر سینه کجا محرم اسرار تو باشد؟
غزل شماره ۱۵۹: مجموع درونی که پریشان تو باشد
غزل شماره ۱۶۰: چو زلف آن را که سودای تو باشد
غزل شماره ۱۶۱: خوش دولتی است عشقت تا در سر که باشد
غزل شماره ۱۶۲: مرا که چون تو پری چهره دلبری باشد
غزل شماره ۱۶۳: شبهای فراقت را، آخر سحری باشد
غزل شماره ۱۶۴: دلم را جز سر زلفت، دگر جایی نمیباشد
غزل شماره ۱۶۵: مرا هوای تو از سر بدر نخواهد شد
غزل شماره ۱۶۶: من چه دانستم که هجر یار چندین در کشد؟
غزل شماره ۱۶۷: یار به زنجیر زلف، باز مرا میکشد
غزل شماره ۱۶۸: میکشم خود را و بازم دل بسویش میکشد
غزل شماره ۱۶۹: باد سحر از بوی تو دم زد، همه جان شد
غزل شماره ۱۷۰: آن جان عزیز نیست که در کار ما نشد
غزل شماره ۱۷۱: نظری کن که دل از جور فراقت خون شد
غزل شماره ۱۷۲: نگارینا به صحرا رو، که بستان حله میپوشد
غزل شماره ۱۷۳: ز صبا سنبل او دوش به هم بر میشد
غزل شماره ۱۷۴: نمیدانم که نی چون من چرا بسیار مینالد؟
غزل شماره ۱۷۵: غوغای عشق دوشم، ناگاه بر سر آمد
غزل شماره ۱۷۶: جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد
غزل شماره ۱۷۷: خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد
غزل شماره ۱۷۸: گل که خوش طلعت و خوشبو آمد
غزل شماره ۱۷۹: سلام حال بیماران رسانیدن صبا داند
غزل شماره ۱۸۰: کسی که قصه درد مرا نمیداند
غزل شماره ۱۸۱: تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمیداند
غزل شماره ۱۸۲: جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند
غزل شماره ۱۸۳: زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟
غزل شماره ۱۸۴: لاابالی وار، دستی بر جهان خواهم فشاند
غزل شماره ۱۸۵: در خرابات مرا دوش به دوش آوردند
غزل شماره ۱۸۶: چشم مخمور تو مستان را به هم بر میزند
غزل شماره ۱۸۷: هر شب از کویت مرا سر مست و شیدا میکشند
غزل شماره ۱۸۸: هر شبی سودای چشمش بر سرم غوغا کند
غزل شماره ۱۸۹: حاشا که تا سلمان بود، ترک می و ساغر کند
غزل شماره ۱۹۰: هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند
غزل شماره ۱۹۱: هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر میکند
غزل شماره ۱۹۲: بوی زلف او دماغ جان معطر میکند
غزل شماره ۱۹۳: سنبلت را صبا بر گل مشوش میکند
غزل شماره ۱۹۴: چشم مستت گرچه با ما ترک تازی میکند
غزل شماره ۱۹۵: با سر زلفش دلم، پیوند جانی میکند
غزل شماره ۱۹۶: آنها که مقیمان خرابات مغانند
غزل شماره ۱۹۷: گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند
غزل شماره ۱۹۸: خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند
غزل شماره ۱۹۹: اهل دل را به خرابات مغان ره ندهند
غزل شماره ۲۰۰: خیال زلف تو چشمم به خواب میبیند
غزل شماره ۲۰۱: اگرم بر سر آتش بنشانی چون عود
غزل شماره ۲۰۲: آن پری کیست که از عالم جان روی نمود؟
غزل شماره ۲۰۳: آنجا که عشق آمد کجا پند و خرد را جا بود؟
غزل شماره ۲۰۴: دوشم آن گلچهره در آغوش بود
غزل شماره ۲۰۵: گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود *(منتسب به چند نفر)
غزل شماره ۲۰۶: ماهی ار ماه فلک را از کمان ابرو بود
غزل شماره ۲۰۷: دی دیده از خیال رخش بازمانده بود
غزل شماره ۲۰۸: همچنان مهر توام مونس جان است که بود
غزل شماره ۲۰۹: جان شیرین گر قبول چون تو جانانی بود
غزل شماره ۲۱۰: سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود
غزل شماره ۲۱۱: از چشم من خیال قدش کی برون رود؟
غزل شماره ۲۱۲: باد صبا به باغ به بوی تو میرود
غزل شماره ۲۱۳: آن سرو بین که باز چه رعنا همی رود
غزل شماره ۲۱۴: گرز خورشید جمالت ذرهای پیدا شود
غزل شماره ۲۱۵: آن که باشد که تو را بیند و عاشق نشود؟
غزل شماره ۲۱۶: دل ز وصل او نشان بینشانی میدهد
غزل شماره ۲۱۷: یار دل میجوید و عاشق روانی میدهد
غزل شماره ۲۱۸: بگذار تا ز طرف نقابت شود پدید
غزل شماره ۲۱۹: دل پی دلدار رفت و دیده چو این حال دید
غزل شماره ۲۲۰: مانده یک ذره از آن دل که هوای تو گزید
غزل شماره ۲۲۱: ما رقمی میکشیم، تا به چه خواهد کشید
غزل شماره ۲۲۲: چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟
غزل شماره ۲۲۳: پیر من از میکده بویی شنید
غزل شماره ۲۲۴: مرا از آینه سخت روی سخت آید
غزل شماره ۲۲۵: بگو ای ماه تا ساقی ز می مجلس بیاراید
غزل شماره ۲۲۶: از توبه ریایی، کاری نمیگشاید
غزل شماره ۲۲۷: چو چشمت هرگزم چشمی به چشمم در نمیآید
غزل شماره ۲۲۸: چون خاک شوم وز گل من خار برآید
غزل شماره ۲۲۹: صفت خرابی دل، به حدیث کی درآید؟
غزل شماره ۲۳۰: وصلت به جان خریدن، سهل است، اگر برآید
غزل شماره ۲۳۱: نامم به زبان بردن، گیرم که نمیشاید
غزل شماره ۲۳۲: مرا که نقش خیال تو در درون آید
غزل شماره ۲۳۳: یار میآید و در دیده چنان میآید
غزل شماره ۲۳۴: چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمیآید
غزل شماره ۲۳۵: کار شد تنگ برین دل، خبر یار کنید
غزل شماره ۲۳۶: ای عمر باز رفته، نمیآیی از سفر
غزل شماره ۲۳۷: پرده از رویش ای صبا بردار!
غزل شماره ۲۳۸: زحمت ما میدهی، زاهد تو را با ما چه کار
غزل شماره ۲۳۹: سالک راه تو را با مالک رضوان چه کار؟
غزل شماره ۲۴۰: زین پیش داشت یار غم کار و بار یار
غزل شماره ۲۴۱: چوگان زلفش از دل من برد گو ببر
غزل شماره ۲۴۲: میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر
غزل شماره ۲۴۳: یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور
غزل شماره ۲۴۴: در مسجد چه زنی اینک در میکده باز
غزل شماره ۲۴۵: زلفین سیه خم به خم اندر زدهای باز
غزل شماره ۲۴۶: بر گل رفتم از غالیه تر زدهای باز
غزل شماره ۲۴۷: کارها دارد دل من با لب جانان هنوز
غزل شماره ۲۴۸: هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس
غزل شماره ۲۴۹: در زلف خویش پیچ و ازو حال ما بپرس
غزل شماره ۲۵۰: ای صبا برخیز و کوی دلستان ما بپرس
غزل شماره ۲۵۱: ما از در او دور و چنین بر در و بامش
غزل شماره ۲۵۲: در خرابات مغان مست و بهم بر زده دوش
غزل شماره ۲۵۳: عارفا لعل لبش می میدهد هشیار باش
غزل شماره ۲۵۴: کار دنیا نیست چندان کار و باری، گو مباش
غزل شماره ۲۵۵: مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش
غزل شماره ۲۵۶: آنکه از جان دوستتر میدارمش
غزل شماره ۲۵۷: چون تحمل میکند تن صحبت پیراهنش
غزل شماره ۲۵۸: نعره زنان آمدم بر در میخانه دوش
غزل شماره ۲۵۹: ماییم به پای تو در افکنده سر خویش
غزل شماره ۲۶۰: نداشت این دل شوریده تاب سودایش
غزل شماره ۲۶۱: میکند غارت صبر و دل و دین سودایش
غزل شماره ۲۶۲: چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع
غزل شماره ۲۶۳: درد سری میدهد، عقل مشوش دماغ
غزل شماره ۲۶۴: ای به دیدار توام، دیده گریان مشتاق!
غزل شماره ۲۶۵: به غیر صورت او هر چه آیدم در دل
غزل شماره ۲۶۶: به مهر روی تو خواهم رسید، ذره مثال
غزل شماره ۲۶۷: ای جان نازنین من ای آرزوی دل
غزل شماره ۲۶۸: ساقی ایام گل آمد، حبذا ایام گل
غزل شماره ۲۶۹: ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم
غزل شماره ۲۷۰: آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام
غزل شماره ۲۷۱: من هر چه دیدهام ز دل و دیده دیدهام
غزل شماره ۲۷۲: به چشمانت که تا رفتی، به چشمم بیخور و خوابم
غزل شماره ۲۷۳: بر زلف تو من بار دگر توبه شکستم
غزل شماره ۲۷۴: هر خدنگی که ز دست تو به جان میرسدم
غزل شماره ۲۷۵: من سرگشته به دست تو کجا افتادم؟
غزل شماره ۲۷۶: بر سر کوی دلارام، به جان میگردم
غزل شماره ۲۷۷: دیشب از خود چون مه سی روزه پنهان آمدم
غزل شماره ۲۷۸: چو شمعم در غمت سوزان و اشک از دیده میبارم
غزل شماره ۲۷۹: بی دوست من از باغ ارم یاد نیارم
غزل شماره ۲۸۰: به سر کوی تو سوگند، که تا سر دارم
غزل شماره ۲۸۱: از گلستان رویت، در دیده خار دارم
غزل شماره ۲۸۲: من حیران نه آن صیدم که از قید تو بگریزم
غزل شماره ۲۸۳: صبح محشر که من از خواب گران برخیزم
غزل شماره ۲۸۴: تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
غزل شماره ۲۸۵: حاشا که من بنالم، ور تن شود چو نالم
غزل شماره ۲۸۶: عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم
غزل شماره ۲۸۷: کمترین صید سر زلف کمند تو منم
غزل شماره ۲۸۸: تو میروی و بر آنم که در پی تو برانم
غزل شماره ۲۸۹: بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم
غزل شماره ۲۹۰: تو میروی و من خسته باز میمانم
غزل شماره ۲۹۱: به درد دل گرفتارم دوای دل نمیدانم
غزل شماره ۲۹۲: ز آب مژگان هر شبی خرقه نمازی میکنم
غزل شماره ۲۹۳: همیشه نرگس مست تو را بیمار میبینم
غزل شماره ۲۹۴: بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم
غزل شماره ۲۹۵: در رکابت میدوم تا گوی چوگانت شوم
غزل شماره ۲۹۶: سؤالی میکنم، چیزی نه بیش از پیش میخواهم
غزل شماره ۲۹۷: ما روی دل به خانه خمار کردهایم
غزل شماره ۲۹۸: ما به دور باده در کوی مغان آسودهایم
غزل شماره ۲۹۹: از سر کوی تو ما بی سر و سامان رفتیم
غزل شماره ۳۰۰: در راه غمت کرده ز سر پای بپویم
غزل شماره ۳۰۱: دل من زنده میگردد به بوی وصل دلداران
غزل شماره ۳۰۲: ای آب آتش رنگ تو، بر باد داده خاک من
غزل شماره ۳۰۳: سرو من سنبل تر بر زده بر گل پرچین
غزل شماره ۳۰۴: مسکین تنم به بویت، خو کرده است با جان
غزل شماره ۳۰۵: هر که را مقصود، حسن عارض است از دلبران
غزل شماره ۳۰۶: ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان
غزل شماره ۳۰۷: من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن
غزل شماره ۳۰۸: تا کی آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟
غزل شماره ۳۰۹: نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن
غزل شماره ۳۱۰: خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن
غزل شماره ۳۱۱: خیال خود همه باید، ز سر به در کردن
غزل شماره ۳۱۲: چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن
غزل شماره ۳۱۳: یار ما رندست و با او یار میباید شدن
غزل شماره ۳۱۴: خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن
غزل شماره ۳۱۵: سر کویش هوس داری، خرد را پشت پایی زن
غزل شماره ۳۱۶: مفتاح فتوح از در میخانه طلب کن
غزل شماره ۳۱۷: نو بهار است ای صنم، عیش بهار آغاز کن
غزل شماره ۳۱۸: جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن
غزل شماره ۳۱۹: جان قتیل توست، بر دارش مکن
غزل شماره ۳۲۰: ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من
غزل شماره ۳۲۱: بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من
غزل شماره ۳۲۲: ای غبار خاک پایت توتیای چشم من
غزل شماره ۳۲۳: ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من
غزل شماره ۳۲۴: قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این
غزل شماره ۳۲۵: خوش آمدی، ز کجا میروی؟ بیا بنشین
غزل شماره ۳۲۶: گر مطربی رودی زند، بی می ندارد آبرو
غزل شماره ۳۲۷: هندوی زلف سرکشت با تو نشسته رو به رو
غزل شماره ۳۲۸: با آنکه آبم بردهای، یکباره دست از ما مشو
غزل شماره ۳۲۹: آمد آن خسرو خوبان جهان از باکو
غزل شماره ۳۳۰: باز میافکند آن زلف کمند افکن او
غزل شماره ۳۳۱: ای سر سودای من رفته در سودای تو
غزل شماره ۳۳۲: داشتم روزی دلی بر من بسی بیداد ازو
غزل شماره ۳۳۳: دورم از جانان و مسکین آنکه شد مهجور ازو
غزل شماره ۳۳۴: بیمار و بر افتاد نفس دوش سحرگه
غزل شماره ۳۳۵: ای پسر نیستی ز هستی به
غزل شماره ۳۳۶: ای آنکه رخ و زلف تو آرایش دیده
غزل شماره ۳۳۷: سرو سهی که کارش بالا بود همیشه
غزل شماره ۳۳۸: صوفی ز سر توبه شد با سر پیمانه
غزل شماره ۳۳۹: باز بیمار خودم ساختی و خوش کردی
غزل شماره ۳۴۰: دلا من قدر وصل او ندانستم تو میدانی
غزل شماره ۳۴۱: هر دم به تیز غمزه دلم را چه میزنی؟
غزل شماره ۳۴۲: مسکین دل من گم شد و کردم طلب وی
غزل شماره ۳۴۳: ماییم به کوی یار دلجوی
غزل شماره ۳۴۴: از چنگ فراقم نفسی نیست رهایی
غزل شماره ۳۴۵: تا سواد شب نقاب صبح صادق کردهای
غزل شماره ۳۴۶: لعل را بر آفتاب حسن گویا کردهای
غزل شماره ۳۴۷: ای نور دیده باز گو جرمی که از ما دیدهای *(منتسب به چند نفر)
غزل شماره ۳۴۸: در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی
غزل شماره ۳۴۹: جان ندارد بی لب شیرین جانان لذتی
غزل شماره ۳۵۰: خنک صبا که ز زلفش، خلاص یافت نفسی
غزل شماره ۳۵۱: ای میوه رسیده ز بستان کیستی
غزل شماره ۳۵۲: خورشید رخا سایه ز ما باز گرفتی
غزل شماره ۳۵۳: دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی
غزل شماره ۳۵۴: به نیازی که با خدا داری
غزل شماره ۳۵۵: چه میبری دل ما چون نگه نمیداری؟
غزل شماره ۳۵۶: دل بر سر کوی تو نهادیم به خواری
غزل شماره ۳۵۷: نمیپرسی ز حال ما، نه از ما یاد میآری
غزل شماره ۳۵۸: سری از سر نه ار با ما سر مهر و وفا داری
غزل شماره ۳۵۹: ترک من میآیی و دلها به یغما میبری
غزل شماره ۳۶۰: نصیحت میکند هر دم مرا زاهد به مستوری
غزل شماره ۳۶۱: ای نسیم صبح بوی جانفزا میآوری
غزل شماره ۳۶۲: رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی
غزل شماره ۳۶۳: ز سودای رخ و زلفش، غمی دارم شبانروزی
غزل شماره ۳۶۴: صنما مرده آنم که تو جانم باشی
غزل شماره ۳۶۵: گراز دور الستت هست جامی باقی ای ساقی
غزل شماره ۳۶۶: تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
غزل شماره ۳۶۷: ای مه برا شبی خوش، ناز و عتاب تا کی؟
غزل شماره ۳۶۸: نه در کوی تو مییابم مجالی
غزل شماره ۳۶۹: جز باد همدمی نه که با او زنم دمی
غزل شماره ۳۷۰: سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟
غزل شماره ۳۷۱: ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی
غزل شماره ۳۷۲: همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردیدمی
غزل شماره ۳۷۳: رسولا، خدا را به جایی که دانی
غزل شماره ۳۷۴: هر که از روی تواضع بنهد پیشانی
غزل شماره ۳۷۵: بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی
غزل شماره ۳۷۶: تو در خواب خوشی، احوال بیماران چه میدانی؟
غزل شماره ۳۷۷: به صنوبر قد دلکشش اگر ای صبا گذری کنی
غزل شماره ۳۷۸: میآیی و دمی دو سه در کار میکنی
غزل شماره ۳۷۹: گفتم: خیال وصلت گفتا: بخواب بینی
غزل شماره ۳۸۰: تو را وقتی رسد صوفی که با جانانه بنشینی
غزل شماره ۳۸۱: گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی
غزل شماره ۳۸۲: مبارک منزلی، کانجا فرود آید چو تو ماهی
غزل شماره ۳۸۳: مکن عیب من مسکین اگر عاشق شدم جایی
غزل شماره ۳۸۴: کشیده کار ز تنهایم به شیدایی
غزل شماره ۳۸۵: چشم داریم که دلبستگی بنمایی
غزل شماره ۳۸۶: تو شمع مجلس انسی و از صفا همه رویی
غزل شماره ۳۸۷: هزارت دیده میبینم که میبینند هر سویی