جان ما را دل بماند از ما و ما را دل نماند
عمرم از در راند و عمری بر زبان نامم نماند
لطف کرد امروز و بازم خواند و دیدارم نمود
صورتی خوشرو نمود انصاف نیکم باز خواند
خاطرش باز آمد و دل ماند در بندش مرا
خاطر او باد با جا، گر دل من ماند ماند
آب چشمم دید و آمد بر من خاکیش رحم
باد صد رحمت بر آب دیده کین آتش نشاند
ساقیا جامی به روی دوستان پر کن که من!
جرعه این جام را بر دشمنان خواهم فشاند
آنچه چشمم دیده است از فرقتت، روزی مجال
گر در افتد اشک یک یک با تو خواهد باز راند
گر خطایی دیدهای از من، تو آن از من مبین
کین گناه ایام کرد و جرمش از سلمان ستاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و پر درد عاشقانه میپردازد. شاعر از دوری و جدایی و تاثیری که بر دل و جانش گذاشته سخن میگوید. او از گذر عمر و اینکه نامش در دلها نمانده شکایت کرده و به یادآوری لحظات شیرین و خوشرو بودن معشوق اشاره میکند. همچنین احساساتی همچون اشک و ندامت در پی جدایی و فرقت را نشان داده و از ساقی میخواهد جامی پر کند تا بر دوستان بپاشد. شاعر در آخر میگوید که خطاهایش را نباید به پای او گذاشت، زیرا آنها نتیجه روزگار و مقدر بودهاند.
هوش مصنوعی: دل ما را ترک کرد و ما هم بیدل هستیم. زندگیام از درهای مختلف گذشت و هیچ نشانی از نامم بر زبانها نمانده است.
هوش مصنوعی: امروز با مهربانی به من لطف کرد و دوباره مرا ملاقات کرد. چهرهای زیبا از خود نشان داد و با انصاف به من توجه کرد.
هوش مصنوعی: یاد او دوباره به یادم برگشت و قلبم در اسارت او باقی ماند. اگرچه دل من آزادی ندارد، اما فکر او همیشه با من است.
هوش مصنوعی: اشکهای من بر زمین ریخت و دلم به حال خاکیام سوخت. چه بسا که این اشکها که از چشمانم جاری شده است، دلیلی برای شعلهور شدن آتش در جانم شده است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برای دوستانم پیمانهای پر کن، چرا که من این نوشیدنی را بر روی دشمنان خواهم ریخت.
هوش مصنوعی: آنچه که از دوری تو دیدهام، اگر روزی فرصتی پیش بیاید، اشکهایم یکی یکی به سمت تو سرازیر خواهند شد.
هوش مصنوعی: اگر از من اشتباهی دیدهای، به من نسبت نده. این خطا کار زمانه است و تقصیر آن بر عهده سلمان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که تا طبع سنایی نامهٔ مدحت بخواند
لولو مدح ترا بر ساحت گردون نشاند
لب نهال قوت جانداشت گویی آن زمان
کانچه گوش از لب همی بگرفت بر جانها فشاند
مادحان را بس تو نیکو دار کز بهر کرم
[...]
تیغ جور مدعی زخمی مرا بر دل رساند
آن جراحت خوب شد اما نشان او بماند
دلبر نجار با من آیت الکرسی بخواند
بر دکان خویش مارا برد و بر کرسی نشاند
بس که از حیرت به جا در اول رفتار ماند
می توان رنگ از رخم چون گرد از دامن فشاند
ساقی امشب کوتهی در دادن پیمانه کرد
ورنه از خود رفتنم آخر به جایی می رساند
بسکه لعل آبدار او لطیف آید به چشم
[...]
هر که بگذشت آفرین برناوک صیادخواند
کس نمیپرسد که ما را از چه بسمل کردهاند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.