مستور در ایام تو معذور نباشد
هر چند که این ممکن و مقدور نباشد
ماقوت رفتار نداریم، اگر یار
نزدیکتر آید، قدمی دور نباشد
مست می او گرد که مرد ره او را
اول صفت آنست که مستور نباشد
بیسر و قدت کار طرب راست نگردد
بیشمع رخت عیش مرا نور نباشد
با چشم تو خواهم غم دل گفت ولیکن
وقتی بتوان گفت که مخمور نباشد
ما جنت و فردوس ندانیم ولیکن
دانیم که در جنت ازین حور نباشد
از بوی سر زلف خودم صبر مفرمای
کین تاب و توان در من رنجور نباشد
هرکس که به کفر سر زلف تو بمیرد
در کیش من آنست که مغفور نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق عاشقانه و دلتنگی شاعر پرداخته است. شاعر بیان میکند که نمیتواند در حالتی معذور باشد و به شدت نیازمند حضوری نزدیک از محبوب خود است. او تأکید میکند که عشق و شادی واقعی تنها در حضور معشوق مفهوم پیدا میکند و بینهایت به ویژگیهای محبوب اشاره میکند که مهمترین آنها "مستوری" اوست. در آخر، شاعر از ناتوانی خود در تحمل فاصله و دوری صحبت میکند و به زیبایی و جذابیت محبوب اشاره میکند که بر روح او تأثیر میگذارد. به طور کلی، این شعر نمایانگر شوق و عشق عمیق شاعر به محبوبش است.
هوش مصنوعی: در روزهای تو، هیچ عذری نمیتواند پنهان باشد، هرچند که این امر ممکن و قابل انجام نباشد.
هوش مصنوعی: ما بهراحتی رفتار نمیکنیم، اگر محبوبمان نزدیکتر بیاید، فاصلهای نخواهیم داشت.
هوش مصنوعی: مست او باش، زیرا ویژگی اول کسی که در مسیر او حرکت میکند این است که پنهان و پوشیده نیست.
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، شادی و لذت برایم ممکن نیست. بدون نور چهرهات، خوشیها و خوش گذرانیها برایم مثل تاریکی است.
هوش مصنوعی: چشم تو اینقدر دلنشین است که میخواهم درد دل خود را با آن بگویم، اما فقط وقتی که مست نباشم و بتوانم احساساتم را به درستی بیان کنم.
هوش مصنوعی: بهشت و فردوس را نمیشناسیم، اما میدانیم که در بهشت از این حوری خبری نیست.
هوش مصنوعی: از عطر و بوی موهای خودم انتظار نداشته باش که صبر کنم، زیرا اینجا در من تاب و توان برای تحمل رنج نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر زیبایی و مخصوصاً زلفهای تو جان بدهد، در مذهب و باور من آن شخص هرگز مورد بخشش قرار نخواهد گرفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چشم من از صورت تو دور نباشد
دور از تو دلم خسته و رنجور نباشد
مهجور شوم از تو و جز آه سحرگاه
سوزنده کسی بر من مهجور نباشد
آن دیده چه آید که به روی تو نیاید؟
[...]
چون چشم خوشت نرگس مخمور نباشد
بی روی تو در دیده ی ما نور نباشد
بسیار بود بنده تو را لیک چو داعی
یک بنده ی بیچاره مهجور نباشد
حالیست مرا با سر زلف تو ولیکن
[...]
گر حق نگری لایق منصور نباشد
داری که ز چوب شجر طور نباشد
سهلست، بغمنامه ما یک نظر افکن
این مهر و وفائیست که منظور نباشد
کی پنبه کند کار نمک بر سر داغم
[...]
هرچند به حق قرب تو مقدور نباشد
بر درددلی گر برسی دور نباشد
آثار غرور انجمن آرای شکست است
چینی طرب مجلس فغفورنباشد
بر شیشهٔ قلقل هوس ما مگذاربد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.