درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
در دل میزند و جز تو، کسی در دل نیست
این محال است که رویت به همه آیینه روی
ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست
این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست
چه خبر باشد از احوال من بی سر و پا؟
شمع ما را که هوا در سر و پا در گل، نیست
من تنی دارم و آن همچو میانت هیچ است
غیر از این هیچ میان من و تو حایل نیست
ترک جان کردم و تن، تا به وصالت برسم
وآنکه او ترک علایق نکند، واصل نیست
عارفا عمر به باطل رودت تا نرسی
به مقامی که درو هر چه رود باطل نیست
مقبل آن است که در چشم تو آید امروز
بجز از هندوی چشم تو کسی مقبل نیست
نزد این کالبد خاک چه گردی سلمان
که به جز دردی و گردیش، دگر حاصل نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس عمیق خود نسبت به عشق صحبت میکند و میگوید که درد عشق او تنها به جانش وابسته است و هیچکس جز معشوق در دل او جای ندارد. او حرکت در این راه عشق را دشوار میداند و توصیف میکند که در این مسیر پر از چاه و دریا، ناامیدی و درد وجود دارد. شاعر به تنهایی و جدایی خود اشاره میکند و میگوید که تنها با رسیدن به وصال معشوق، میتواند آرامش یابد. او بر این باور است که عشق واقعی تنها از بین بردن تعلقات ممکن است و در نهایت، تنها در مقابل عشق واقعی میتواند به حقیقت برسد. در پایان، او به بیاساس بودن جسم خاکی خود اشاره میکند و این که تنها دردی از عشق و عشق ورزی در زندگی باقیمانده است.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری عمیق و دردناک است که جز جان من هیچ چیز دیگری در دل نیست. دل من فقط به یاد تو زنده است و هیچ کس دیگری در آن جا ندارد.
هوش مصنوعی: این امکان ندارد که چهرهات را به همه آینهها نشان ندهی؛ مگر اینکه آنجا جایی نیست که بتوان تو را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: این چیست که هر قدم که برمیداریم، به چاهی میافتیم؟ و این چه دریا است که از هیچ سمتش ساحلی پیدا نیست؟
هوش مصنوعی: حال من را هیچکس نمیداند که بیپناه و ناتوانم. شمع وجود ما که به شدت درگیر مشکلات است، دیگر نمیتواند به ما کمک کند.
هوش مصنوعی: من بدنی دارم که مانند میانی است که هیچ چیز دیگری بین من و تو حائل نیست.
هوش مصنوعی: من از جان و تن خود دست کشیدم تا به آشتی و وصالت برسم. و آن کسی که از وابستگیهای خود نگذرد، به هدف نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: عالمی که به باطل سپری کند، هرگز به جایگاهی نخواهد رسید که در آن، هیچ چیز باطل نیست.
هوش مصنوعی: امروز تنها کسی که در چشم تو توجه جلب میکند، غیر از آن دختر هندی هیچکس دیگر نیست.
هوش مصنوعی: نزدیک این بدن خاکی، چه ارزش و مقامای برای سلمان وجود دارد وقتی که جز درد و خاک جیزی دیگر نصیبش نیست؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ورطهی پر خطر عشق ترا ساحل نیست
راه پر آفت سودای تو را منزل نیست
گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق
خونبهای من دلسوخته بر قاتل نیست
نشود فرقت صوری سبب منع وصال
[...]
کعبه و بتکده سنگ ره اهل دل نیست
رشته راه طلب را گره منزل نیست
گل فتاده است به چشم تو ز غفلت، ورنه
غنچه ای نیست درین باغ که صاحبدل نیست
نقد آسایش دل در گره سوختن است
[...]
روزگاری است که هیچم خبری از دل نیست
به کسی کار دل اینگونه چو من مشکل نیست
باشد از حال من آنغرقه به دریا آگه
که امیدی دگر اندر دلش از ساحل نیست
گفتم ای دوست کیم وصل میسر گردد
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.