داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست
هر که گوید که منم فارغ ازین غم، غلط است
هیچ کس نیست که او غرقه این دریا نیست
ای که منعم کنی از عشق که فردایی هست
من برآنم که شب عشق مرا فردا نیست
شب هجران ترا هست به غایت اثری
صبح وصل است که هیچش اثری پیدا نیست
مردگان را اثر مرحمتت، زنده کند
این نظر با دگران است ترا، با ما نیست
خبر من، که برد غیر صبا، بر در دوست
ای صبا، خیز تو را سلسلهای بر پا نیست
دل و دین کردهای از ما طلب و این سهل است
مشکل این است که دین و دل ما بر جا نیست
آتش آب و دل دیده سلمان، دل تو
عاقبت نرم کند، سختتر از خارا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق و دلتنگی میپردازد. شاعر بیان میکند که داغ عشق تنها بر جان او نیست و هیچکس نمیتواند ادعا کند که از غم عشق فارغ است. او از شخصی که عشق را از او دور میکند، میخواهد که بداند شب عشق بیپایانی وجود دارد و فردا نخواهد آمد. هرچند در جدایی آثار تلخی وجود دارد، اما در وصال هیچ اثری نمود ندارد. شاعر همچنین به قدرت عشق اشاره میکند که میتواند مردگان را زنده کند و به دل و دین دیگران اشاره مینماید. در نهایت، شاعر به سختیهای عشق و تأثیر عمیق آن بر دلی اشاره کرده و میگوید که این احساسات حتی سختیهای جانکاه را نرم خواهد کرد.
هوش مصنوعی: عشق و آرزوی تو بر دل من سنگینی میکند و من تنها نیستم؛ در این دنیا، چه کسی را میتوان پیدا کرد که از این احساس دیوانگی و شوق به تو بیبهره باشد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که بگوید من از این غم بیخبرم، در اشتباه است؛ زیرا هیچکس نیست که در این دریای غم غرق نشده باشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که مرا از عشق منع میکنی، من به این باور رسیدم که شب عشق من، فردا ندارد.
هوش مصنوعی: در شب جدایی تو، احساسات و اثرات عمیقی وجود دارد، اما در صبحی که به وصال میرسد، هیچ نشانی از آن احساسات باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: نگاه تو به دیگران میتواند مردگان را زنده کند، اما این تاثیر برای ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خبر من که غیر از تو کسی ندارد، ای صبا، برای دوست من برو و بگو که هیچ مانعی برای آمدن تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل و ایمان را از ما خواستهای و این آسان به نظر میرسد، اما مشکل اینجاست که نه قلب ما در اختیار است و نه ایمانمان پابرجاست.
هوش مصنوعی: آتش، آب و اشک سلمان دل تو را در نهایت نرم خواهد کرد، چیزی سختتر از سنگ وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست
روح بخشست نسیم نفس باد بهار
لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست
باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست
[...]
روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست
با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست
مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
[...]
هیچ شب نیست که در کوی غمت غوغا نیست
در فراق رخ تو دیده ما دریا نیست
سر و جانی تو، بود جای تو در دیده ی ما
از چه روی است بگو تا نظرت با ما نیست
شب دیجور فراق تو مرا محرم راز
[...]
ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست
قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
نیست گر بر سر زلفین توام سود انیست
تا ز بد مستی چشمت به جهان غوغا نیست
روح بحری است که عالم همه غرقند در او
بس عجب دارم اگر جسم کف دریا نیست
قل هو الله احد گفت صمد می دانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.